نگاه خاورمیانه

جنگ های ناموفق آمریکا

بعد از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در سال 2011، ارتش عراق که زیر دست نیروهای آمریكایی آموزش دیده بود در برابر داعش شکست خورد. تعهدات مجدد نیروهای ایالات متحده و نیروی هوایی این کشور با ویرانی شهرهایی نظیر موصل و رمادی همراه شد و خرابه ای بیشتر از این شهرها بر جا نماند و 1.3 میلیون کودک از خانه های خود آواره شدند. در کل، هیچ نمودی از پیروزی عیان نیست.

نویسنده: ویلیام استور
میدل ایست نیوز:
یکی از بهترین خاطرات نیروهای نظامی از هر نسلی، اقدامات قابل توجه سر ویلیام اسلیم بریتانیایی در تبدیل شکست نیروهای متفقین به پیروزی در جنگ برمه (میانمار) در برابر ژاپن است. اما وقتی ژنرال های آمریکایی خاطرات خود درباره جنگ های پی در پی علیه تروریسم را می نویسند، می توانند عنوان دیگری را برگزینند که به خوبی با شرایط همخوانی دارد: تبدیل پیروزی به شکست. به طور قطع چنین عبارتی از عنوان های کتاب های چاپ شده همچون «داستان یک سرباز» نوشته ژنرال ریکاردو سانچز وایسر (2008) یا «سهم من از جنگ» نوشته ژنرال استنلی مک کریستال (2013)، خیلی مناسب تر است.

برای نمونه، جنگ آمریکا در افغانستان در سال 2001 که اساسا یک اقدام تنبیهی علیه طالبان بود، ابتدا موفقیت آمیز به نظر می رسید؛ بعدتر به شکل باتلاق درآمد و پس از آن هم به رغم اعزام نیروهای گوناگون به صحنه جنگ، اکنون بسیاری از ژنرال های آمریکایی معتقدند که به شکستی اجتناب ناپذیر منتهی خواهد شد. طالبان شورشی امروز بر قلب، ذهن و قلمرو مردم افغانستان نفوذ کرده است. پاسخ دولت دونالد ترامپ به این مساله، اعزام نیرو در سطح متوسط (چند هزار سرباز)، افزایش حملات هوایی و هواپیماهای بدون سرنشین و تلاش برای سرپوش گذاشتن بر گزارش های پنتاگون درباره شکست تلاش های آمریکا در افغانستان بوده است.

بعد از آن نوبت به حمله به عراق می رسد: جورج دابلیو بوش در ماه مه سال 2003 از عرشه یک ناو هواپیمابر اعلام کرد «ماموریت انجام شد» و این درست پیش از آن بود که بغداد طعمه شورش و درگیری هایی شود که شرایط و پیش زمینه را برای ظهور داعش فراهم کردند. دستاوردها در زمینه ثبات که در پی افزایش شمار نیروهای آمریکایی به دستور ژنرال دیوید پتراوس در سال 2007 به دست آمد و در واشنگتن به عنوان یک داستانی شگفت انگیز از موفقیت از آن یاد شد نیز شکننده و برگشت پذیر بودند. بعد از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در سال 2011، ارتش عراق که زیر دست نیروهای آمریكایی آموزش دیده بود در برابر داعش شکست خورد. تعهدات مجدد نیروهای ایالات متحده و نیروی هوایی این کشور با ویرانی شهرهایی نظیر موصل و رمادی همراه شد و خرابه ای بیشتر از این شهرها بر جا نماند و 1.3 میلیون کودک از خانه های خود آواره شدند. در کل، هیچ نمودی از پیروزی عیان نیست.

مداخله دولت اوباما در لیبی در سال 2011 نیز سرنوشت بهتری نداشت. هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه جنجالی وقت آن زمان مفتخرانه گفت: «ما آمدیم. ما دیدیم. او (معمر قذافی) مرد.» فروپاشی و نزول این کشور در حد یک کشور شکست خورده و افزایش گروه های تروریستی به گونه ای بود که دوران استبدادی قذافی دیگر چندان بد به نظر نمی رسید. این اتفاقات به نوبه خود به دخالت گسترده تر و پرهزینه تر ایالات متحده در آفریقا انجامید.

دونالد ترامپ در سال 2016 در کمپین های انتخابات ریاست جمهوری گفت: «ما دیگر (در جنگ ها) پیروز نمی شویم.» او در این زمینه اشتباه نمی کرد. در حقیقت، سابقه قابل توجه تبدیل شدن موارد اعلام پیروزی به شکست های تقریبی سبب می شود ترامپ بتواند ادعا کند که درباره جنگ ها بیشتر از ژنرال های آمریکایی می داند. اگرچه بعدها مشخص شد که او شخصا درباره پیروزی متوهم است. برای نمونه، می توان به حمله در یمن در اوایل سال 2017 اشاره کرد که به کشته شدن نیروهای آمریکایی و شمار زیادی از غیرنظامیان بی گناه یمنی منجر شد و ترامپ ژنرال های آمریکایی را در آن مقصر دانست. حمله با موشک کروز در سوریه در آوریل همان سال هم هیچ دستاوردی نداشت. اما سوال این است که چه چیزی سبب شده رهبران آمریکا، غیرنظامیان و نظامیان این کشور تا این اندازه در تبدیل پیروزی ها به شکست، ماهر شوند؟ و این اتفاق چه چیزی درباره آنها و جنگ هایشان به ما می گوید؟

سابقه طولانی در شکست خوردن

شاید اولین چیزی که می توان درباره نیروهای نظامی امروزی گفت این است که بودجه زیادی برای آنها خرج می شود، بیش از اندازه به خود مطمئن هستند و همیشه در «جایی» مستقر هستند؛ این جایی می تواند عراق باشد یا سوریه یا افغانستان و غیره. طبق گزارش اخیر نیک تورس (خبرنگار و مورخ آمریکایی)، نیروهای ایالات متحده در حدود 800 پایگاه خارجی در سراسر جهان مستقر هستند و هزینه این استقرار نیرو سالانه به حدود 100 میلیارد دلار می رسد. در همین حال، از زمان حمله 11 سپتامبر به بعد نیروهای آمریکایی در جنگ های ناتمام در 80 کشور درگیر بوده اند که این اتفاق هم حدود 6 هزار میلیارد دلار هزینه در بر داشته است. البته «رئیس کل قوای توئیتر» این مساله را نادیده نگرفته و گفته است: «آمریکا نمی تواند به ایفای نقش پلیس جهانی ادامه دهد. ما در کشورهایی حضور داریم که بیشتر مردم حتی نام آنها را نیز نشنیده اند. این مضحک است.» با این حال تصمیم ترامپ به کاهش نیروهای مستقر در خارج از جمله وعده خارج کردن نیروها از سوریه و کاهش شمار آنها در افغانستان با جنجال در واشنگتن و انتقاد تندروهایی همچون سناتور لیندزی گراهام و جان بولتون، مشاور امنیت ملی مواجه شده است و به نظر می رسد آنها موفق شده اند در هر دو اتفاق اختلال ایجاد کنند.

در زمینه بودجه وزارت دفاع نیز اتفاق مشابهی رخ داد. ترامپ بودجه 733 میلیارد دلاری پیشنهادی پنتاگون برای سال مالی 2020 را «دیوانه کننده» توصیف و کاهش نسبی آن به 700 میلیارد دلار را پیشنهاد کرد؛ اما اندکی بعد با مداخله های مشاور امنیت ملی بودجه به 750 میلیارد دلار رسید. پنتاگون به جای اینکه در پی شکست هایش با کاهش بودجه مواجه شود، اکنون پول بیشتری دارد که برای یک نسل تمام جنگ های شکست خورده علیه تروریسم و شرط بندی روی احیای جنگ سرد با روسیه و چین خرج کند.

مساله اعتماد به نفس بیش از اندازه نیروهای آمریکایی نیز وجود دارد. رهبران واشنگتن دوست دارند از ارتشی سخن بگویند که «در جهان دومی ندارد» و از نیروی نظامی که «بهترین» در تاریخ است. «حمایت از ارتش» به یک شعار آمریکایی تبدیل شده است، اما اگر نیروهای نظامی آمریکا بهترین در جهان هستند، ناتوانی آنها در دستیابی به پیروزی قاطع از جنگ جهانی دوم تاکنون، چه توجیهی دارد؟ به رغم استقرارهای بی پایان، بودجه نامحدود و اعتماد بیش از اندازه، ارتش آمریکا همچنان متحمل شکست می شود.

شکست ها به پیروزی تبدیل می شوند؟

همانند سر ویلیام اسلیم بریتانیایی در جنگ برمه، آمریکا هم باید راهی برای تبدیل شکست هایش به پیروزی پیدا کند. اسلیم و نیروهای تحت فرمان او می دانستند که جنگشان در برابر ارتش ژاپن مساله مرگ و زندگی است و از این رو، آماده بودند تا برای پیروزی، از خود گذشتگی نشان دهند. اما در ایالات متحده از خودگذشتی معنایی ندارد چون هیچ ژنرال قابلی در پنتاگون نیست که بتواند از شکست پیروزی بسازد یا استراتژی جدیدی بیاندیشد. تنها راه برای پیروزی در جنگ های کنونی آمریکا، پایان دادن به آنهاست و در زمان نامزی ترامپ برای ریاست جمهوری به نظر می رسید که او این مساله را درک کرده است؛ اما از زمان ورودش به کاخ سفید بیشتر رویکرد مداخله جویانه داشته تا انزواطلبانه و حملات هوایی و موشکی در خاورمیانه را تشدید کرده است. جنگ بی پایان برای هر هدفی غیر از محافظت از ماهیت جمهوری، آینده نگری نیست؛ بلکه خودکشی ملی است و ثابت شده «جنگ علیه تروریسم» در دسته همین جنگ های بی پایان جای می گیرد.

منبع: کامان دریمز

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا