سیاسی

«معامله قرن» خطری بزرگ برای امریکا و اسرائیل

مدیر اجرایی «انستیتو واشنگتن» در مقاله ای ضمن اشاره به خطرات «معامله قرن» ابراز امیدواری کرد که «نتانیاهو» مانع از اجرای چنین طرحی شود.

میدل ایست نیوز: «رابرت ساتلوف» مدیر اجرایی انستیتو واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک که از کارشناسان برجسته مسائل خاورمیانه و مناقشه فلسطین و اسرائیل است و چند کتاب در این زمینه دارد در مقاله ای به خطرات طرح امریکا برای حل مناقشه فلسطینیان و اسرائیل موسوم به «معامله قرن» بر منافع امریکا و اسرائیل پرداخته است.

او مقاله خود را با اشاره به مصاحبه اش با «جارد کوشنر» درباره روند صلح در خاورمیانه در نشست سالانه انستیتو واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک آغاز کرده و افزوده که کوشنر در این مصاحبه هیچ نکته مهمی از طرح امریکا برای حل مناقشه فلسطینیان و اسرائیل موسوم به «معامله قرن» را فاش نکرده است. با این همه از سخنانش نکات مهمی را می توان دریافت: نخست اینکه طرح امریکا با جزئیات بسیار به همه مسائل اصلی مورد مناقشه پرداخته است؛ دیگر اینکه صورت کلی این طرح تأمین امنیت برای اسرائیل و بهبود معیشت برای فلسطینیان است و در آن به آمال سیاسی فلسطینیان کمتر توجه شده. کوشنر در اظهارات خود گفت که بهتر می داند از اصطلاح «دو حکومت» استفاده نکند؛ سوم اینکه تمرکز این طرح آن است که منطقه فلسطین به مرکز جذب سرمایه تبدیل شود و معیشت مردم فلسطین از این طریق بهبود یابد و اینکه باید پیش از آن قانون اجرا شود و با فساد مبارزه شود و در نهایت سرمایه ها بیاید و این یعنی زمانی طولانی باید بگذرد تا فلسطینی ها احساس کنند وضعشان بهبود یافته.

سخنان کوشنر با لحن تهدید و تشویقی که در حرف های پدر همسرش هم می بینیم همراه بود. او در سالنی که همه حاضران در آن کارشناسان زبده امور خاورمیانه بودند با جرئت تمام گفت که با مفهوم «تخصص» مخالف است. کوشنر همچنین با دستاوردهای پیش بینی ناپذیرش در معامله های تجاری با مکزیک و کانادا پرداخت و از سوابق سه گانه وکلای کارشناس امور زمین و ورشکستگی سخن گفت که اتفاقاً متولیان پرونده «صلح» در خاورمیانه در دولت ترامپ هم هستند، یعنی خودش و «جیسون گرینبلات» نماینده ویژه ترامپ در خاورمیانه و «دیوید فریدمن» سفیر فعلی امریکا در اسرائیل. نکته تازه این بود که کوشنر اعتراف کرد که شخص رئیس جمهور هم هنوز از جزئیات این طرح بی خبر است.

این همه نشان می دهد که کوشنر روش تازه ای برای برقراری صلح در خاورمیانه پیش گرفته است. پیشتر «رونالد ریگان» نیز در 1982 طرحی مشابه مطرح کرد. اما این گونه طرح ها برخلاف سیاست کلی امریکا در ترجیح دادن مذاکرات مستقیم دو طرف درگیر برای رسیدن به راه حل صلح به جای پیشنهاد کردن طرحی از پیش تدوین شده است. ضمن اینکه ایده یک کشوری نیز خلاف اتفاق نظر دو حزب اصلی امریکا درباره راه حل دو کشوری است که در سال 2002 نیز به تأیید جورج بوش رسیده بود.

جالب اینکه ایده کوشنر درباره تعیین هدف نهایی و سپس تلاش برای جلب توافق درباره بهترین راه رسیدن به این هدف شبیه روشی است که در جهان عرب برای رسیدن به صلح به کار رفته است. در سال 2002 عربستان سعودی طرحی مشابه را برای حل مناقشه اعراب و اسرائیل تعیین کرد که مهم ترین نکته آن پذیرش مرزهای 1967 ازسوی اسرائیل و در ازای آن به رسمیت شناختن اسرائیل ازسوی همه کشورهای عضو اتحادیه عرب بود. اما اسرائیل این طرح را رد کرد با این استدلال که هیچ فرصتی برای مذاکره درباره مفاد طرح به وی داده نشده و فقط مذاکره بر سر اجرای آن است.

اما هرگونه نگاه به «طرح کوشنر» از منظر سنت دیپلماتیک باعث می شود که ابتکار عمل موجود در آن از دیده پنهان شود. به نظر من درست تر آن است که به موضوع اینطور نگاه کنیم: کوشنر و شرکا در حال اجرای الگوی بازار مسکن نیویورک در یک نزاع بین المللی کهنه و پر مسئله هستند. به نظر می آید که آنها موضوع را به چشم یک پروژه تبدیل یک خانه کلنگی در منهتن به یک خانه اشرافی می بینند. مثلا یکی از استراتژی های اصلی تیم کوشنر کاستن از سقف انتظارات فلسطینیان است به خصوص که فلسطینی ها پیشنهادهای سابق اسرائیل را رد کرده اند. مثل یک معامله، حالا که دیروز به تخفیف 30 دلاری راضی نشدی امروز 20 دلار بیشتر تخفیف نمی دهم.

هر کسی که اطلاعی از وضعیت خاورمیانه داشته باشد می داند که اجرای الگوی بازار مسکن در روند صلح خیلی زود فروخواهد پاشید. اگر گذشته را چراغ راه آینده بگیریم، درخواهیم یافت که اکثر فلسطینیان و البته رهبرانشان ترجیح می دهند این طرح بهبود پیدا کند و پیشنهاد قیمت پایین را رد کنند. آنها پیشنهادهای بسیار بزرگ تری را رد کرده اند. آنها می دانند که می توانند چه اعتبار باارزشی به اسرائیل ببخشند و مطمئن اند که اسرائیلی ها در نهایت آماده اند که چیزهایی بسیار فراتر از طرح کوشنر به آنها بدهند تا به راه حلی نهایی برسند.

علاوه بر این، برخلاف معامله زمین که در آن یکی زمین می گیرد و دیگر پول نقد عایدش می شود، توافق صلح در خاورمیانه به ایجاد دو کشور همسایه می انجامید که با هم پیوندهای بسیار دارند. اینجا ــ برخلاف نیویورک که اگر این زمین نشد، زمین کناری هست ــ فقط یک زمین داریم که باید تکلیفش معلوم شود و فلسطینی ها هیچ جای دیگری برای رفتن ندارند. معنای این سخن آن نیست که اسرائیلی ها باید صددرصد مطالبات فلسطینی ها را تأمین کنند بلکه معنایش آن است که تا وقتی طرفین با حسن نیت به میدان نیایند و نیازهای خود را با تمایلات دیگری تعدیل نکنند صلحی درکار نخواهد بود.

ظاهرا موضوع مهمی که در «طرح کوشنر» نادیده گرفته شده آن است که فلسطین و اسرائیل مذاکراتشان را از صفر شروع نمی کنند. آنها 25 سال است که بر پایه توافق «اوسلو» با هم مناسبات دارند. در این مدت حکومت فلسطین تا حد زیادی شبیه یک کشور عربی معمولی شده است، که فساد و سرکوبگری و خشونتش از برخی کمتر و از برخی بیشتر است. به جز غزه که 15 سال پیش براثر سرکوبگری اسرائیل به نیروهای حماس واگذار شد، حکومت فلسطین تا حد قابل قبولی به تعهدات خود درقبال امنیت اسرائیل عمل کرده و مانع از افتادن کرانه باختری به دست اسلام گرایان افراطی شده است.

هر طرحی که امریکا مطرح کند باید به نحوه تقویت پایه های شکننده کنونی و جلوگیری از فروپاشی آنها بپردازد. با بی توجهی روشن به این وضعیت به نظر من طرح کوشنر نه فقط سازنده نیست که خطری واقعی برای منافع امریکاست. امروز فاصله میان فلسطین و اسرائیل از هر زمانی بیشتر است و جزئیاتی که کوشنر و همکارانش می خواهند مطرح کنند در این وضعیت اهمیت چندانی ندارد.

خطر بزرگ تر آن است که این طرح حتی در صورت شکست عمل هم تبدیل به مبنایی برای مذاکرات و فعالیت های دیپلماتیک بعدی تبدیل شود، چون هر دولت بعدی در امریکا دشوار بتواند همه پیشنهادهای مربوط به پناهجویان و وضعیت امنیتی و اصلاحات سیاسی در فلسطین و موضوع پایتخت و غیره را که مهر یک رئیس جمهور پای آن است کنار بگذارد.

در این میان آنچه از همه عجیب تر است موضع «بنیامین نتانیاهو» است. او که یک دیپلمات زبده و استاد دیپلماسی تدریجی است که در آن همه اهداف واقعی طرف مقابل کشف می شود و با نرمش سیاسی کار پیش می رود و همیشه مخالف «ایده های بزرگ» امریکا درباره چیزی بوده که از نظر امریکا برای اسرائیل بهتر است. اما چرا الآن او آماده مشروعیت بخشیدن به پیشنهاد امریکاست و حتی از آن استقبال می کند؟

به نظر من یکی از علل آن است که نتانیاهو دولت کنونی ترامپ را فرصتی تکرارناشدنی برای تبدیل گرایش های جانبدارانه دولت ترامپ از اسرائیل به سیاست رسمی و تغیرناپذیر امریکا می داند. ضمن اینکه فشارهای قضایی بر او چنان شدید است که «معامله قرن» را به چشم چتر نجات خود می بیند.

با این همه امیدوارم در نهایت نتانیاهوی استراتژیست بر نتانیاهوی تاکتیک سیاسی پیروز شود و او از همه امکاناتش برای شکست این طرح استفاده کند.

منبع
انستیتو واشنگتن

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا