سیاسی

نجواکنندگان جنگ عراق به دنبال هدف گرفتن ایران (بخش اول)

باید گفت که ماموریت اصلی نیروهای آمریکایی در عراق اساسا ناموفق بود و طبیعتا این مساله باید سبب شود که آمریکایی ها در برابر یک جنگ جدید آن هم در برابر کشوری با وسعتی چهار برابر بزرگ تر و با جمعیتی دو برابر عراق، مقاومت کنند.

نویسنده: صنم نراقی آندرلینی (از مشاوران سازمان ملل متحد در امور زنان و درگیری ها)

میدل ایست نیوز: همانطور که ایران و ایالات متحده به جنگ نزدیک تر می شوند، و در حالی که اروپا برای کاهش تنش های بین این دو تلاش می کند، هم سرایان سیاست خارجی ایالات متحده و کارشناسان نظامی و خبرنگاران منتقد روش های دولت ترامپ هم به طور تدریجی صدای خود را بالاتر برده اند. به رغم اختلاف نظرهای سیاسی گسترده در عمده موارد، بیشتر جمعیت درباره این مساله خاص هم نظر هستند.

اول، آنها به مردم آمریکا یادآوری کردند که داستان جنگ ایران به شدت به تحولاتی که به جنگ با عراق انجامید، نزدیک است. تحریم ها، انزوا، ادعاهای دروغین درباره سلاح های هسته ای و جعل اطلاعات درباره روابط با القاعده از جمله اولین تلاش ها برای توجیه یک جنگ غیرقابل توجیه در سال 2003 بودند و اکنون همه این اتهامات به ایران هم وارد شده اند.

دوم، بخش اصلی روایت ها در مخالفت جنگ با ایران مبتنی بر توافق نظر بر سر شکست تمام عیار جنگ عراق بوده است. برای یادآوری باید به این مساله اشاره کرد که در سال های 2002 و 2003 جنگ عراق به عنوان اقدامی فوق العاده آسان توصیف می شد؛ یک اقدام آسان برای براندازی دیکتاتوری خشونت آمیز و جایگزینی آن با لیبرال دموکراسی متحد با ایالات متحده و همخوان با ارزش ها و منافع این کشور در قلب خاورمیانه! قرار بود که جنگی بدون هزینه باشد و عراق که سرزمینی غنی از ذخایر نفت است، هزینه های نیروهای ایالات متحده و ترمیم زیرساخت های ملی خود را بپردازد. اما دیری نگذشت که مشخص شد واقعیت با این روایت فاصله بسیاری دارد. هزاران سرباز آمریکایی و بریتانیایی و سربازان دیگر کشورها جان خود را از دست دادند یا با جسم و روانی آسیب دیده و با تفکر خودکشی به خانه بازگشتند.

در همین حال، اشغال عراق در فاصله سال های 2003 تا 2011 به اندازه ای بد اجرا شد که نیروهای آمریکایی و پیمانکاران خصوصی به رغم خرج کردن 1.06 تریلیون دلار از پول مالیات دهندگان آمریکایی همچنان نتوانستند برق را که از امکانات اولیه به شمار می رود، در بسیاری از مناطق اصلی شهری در عراق مجددا برقرار سازند. هزینه های جاری جنگ های عراق و افغانستان از جمله هزینه خدمات به سربازان و کهنه سربازان اکنون به حدود 7 تریلیون دلار می رسد. به علاوه، این رفتار ایالات متحده با زندانی ها و غیرنظامی ها در عراق بود که به ظهور داعش انجامید؛ گروه تروریستی ای که به رغم ادعاها درباره نابودی آن، هنوز هم مانند طاعون در حال شیوع در منطقه است.

به طور کلی، باید گفت که ماموریت اصلی نیروهای آمریکایی در عراق اساسا ناموفق بود و طبیعتا این مساله باید سبب شود که آمریکایی ها در برابر یک جنگ جدید آن هم در برابر کشوری با وسعتی چهار برابر بزرگ تر و با جمعیتی دو برابر عراق، مقاومت کنند.

اما این روایت ها دو مشکل اساسی دارند. اول اینکه اگر جنگ عراق به تشکیل یک کشور باثبات دموکراتیک می انجامید چه؟ آیا در آن صورت بیش از یک میلیون شهروند عراقی که در روند درگیری ها برای دستیابی به این هدف جان خود را از دست دادند، تلفات جانبی قابل قبول انگاشته می شدند؟ آیا در آن صورت این «موفقیت» جامعه سیاست خارجی ایالات متحده را به حمایت از جنگ با ایران وا می داشت؟ یا همچنان نگرانی هایی درباره ماهیت غیرقانونی و جنایت های مرتبط با جنگ وجود داشت؟ در افسانه ها و روایات واشنگتن نقل قول هایی از مقامات دوران بوش – چنی را می توان به یاد آورد که می گفتند: «پسران به بغداد و مردان واقعی به تهران می روند.»

قرار بود جنگ عراق به مثابه پیش غذا باشد. اگر واقعا این جنگ همانطور که ادعا شده بود «به سادگی خوردن کیک» بود، بدون شک ایران غذای اصلی در منو بود و احتمالا در رسانه های ایالات متحده و در دستگاه سیاست خارجی طرفداران زیادی داشت.

دوم و نگران کننده تر این است که همه در ایالات متحده بدون هیچ مناقشه و بحثی جنگ عراق را یک شکست می دانند. دولت بوش این جنگ را به عنوان جنگی در تلاش برای دستیابی به عدالت، آزادی و رهایی مردم عراق به عموم مردم معرفی کرد و دولت ترامپ سعی دارد اکنون همان کار را در مورد ایران انجام دهد. از دیدگاه انسانی و از چشم انداز عراق، این جنگ بی شک در دستیابی به اهدافش شکست خورده است. اما اگر از دریچه ژئوپولتیک منطقه ای به این جنگ نگاه شود، آنگاه تعریف شکست و موفقیت فرق خواهد کرد و این همان سناریویی است که باید مورد توجه قرار بگیرد.

اگر دولت عراق واقعا به یک دولت لیبرال دموکراتیک معتبر تبدیل می شد، با توجه به اینکه از سرمایه انسانی و درآمد نفتی برخوردار بود می توانست به یک کشور قدرتمند در منطقه تبدیل شود. این احتمال وجود داشت که چنین کشوری به مرکزی مهم برای مقابله با دیگر کشورهای منطقه تبدیل شود.

برای نمونه، چنین کشوری می توانست در برابر وهابیت سعودی بایستد، آن را به چالش بکشد و مانع از گسترش آن شود. اگر چنین دولتی به یکی از متحدان قدرتمند ایالات متحده تبدیل می شد، می توانست ناظری محتاط بر اقدامات اسرائیل علیه فلسطینی ها باشد و جامعه بین المللی را علیه آن بشوراند و حتی اروپا و آمریکا را ترغیب کند که به وعده هایشان در رابطه با اجرای پیمان اسلو عمل کنند.

به جرات می توان گفت که یک عراق دموکراتیک می توانست حتی فعالیت های نظامی قطر و امارات متحده عربی در منطقه را تحت نظر و کنترل داشته باشد. اما عراق امروزی که یک کشور واقعا در هم شکسته و نابود شده است، نه تنها هیچ تهدیدی برای کشورهای منطقه ایجاد نمی کند، که حتی با سقوط خود به قدرت گرفتن آنها نیز کمک کرده است. از نظر این کشورها، جنگ عراق کاملا موفق بوده است.

صدام رفته، اما هیچ دولت تهدید کننده ای جایگزین او نشده است. آمریکا و متحدانش هم نه تنها هزینه این قدرت گرفتن کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس را با خون و جان پرداختند، بلکه اکنون بیش از هر زمان دیگری چشم خود را به روی اقدامات این کشورها و اسرائیل می بندند. چنین فرمولی برای آنها فوق العاده بوده و اکنون به طرحی برای اقدام علیه دیگر کشورها تبدیل شده است. (این مطلب ادامه دارد)

منبع: لوبه لوگ

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک + شش =

دکمه بازگشت به بالا