خبر اولسیاسی

بهار عربی چطور به زمستانی سخت انجامید؟

انقلابیون مصر، سوریه، یمن، بحرین و حتی تونس اینطور مورد قضاوت قرار می گیرند که برای سرنگونی استبداد و برای جلوگیری از جنگ های داخلی و دخالت های خارجی یا جایگزینی یک حاکمیت مناسب آمادگی نداشتند.

نویسنده: سارا لیاح وایتسون

میدل ایست نیوز: کارشناسان و مفسران بسیاری در ماه های اخیر درباره اشتباهات، کاستی ها و ناکامی های گسترده انقلاب های بی سابقه در خاور میانه و شمال آفریقا که 10 سال پیش آغاز شدند، نوشتند؛ اما آنچه در هیچ کدام از این تحلیل ها مورد توجه قرار نگرفت، بررسی چگونگی نبردهای آینده برای آزادی و دموکراسی با موفقیت بیشتر بود. از بسیاری جهات، نقاط قوت قیام ها همان نقاط ضعف آنها بود و بالعکس. انقلابیون مصر، سوریه، یمن، بحرین و حتی تونس اینطور مورد قضاوت قرار می گیرند که برای سرنگونی استبداد و برای جلوگیری از جنگ های داخلی و دخالت های خارجی یا جایگزینی یک حاکمیت مناسب آمادگی نداشتند.

در واقعیت، قیام های موسوم به «بهار عربی» بدون ویژگی های اصلی آنها، یعنی عدم برنامه ریزی قبلی، نامنظم و غیرمتمرکز، هرگز اتفاق نمی افتادند. اگر شرایط غیر از این بود، دولت ها پیش از وقوع آنها را شناسایی و در نطفه خفه می کردند. عدم آمادگی آنها برای مذاکره و اداره شرایط تصادفی نبود، بلکه در نتیجه چندین دهه سرکوب که جامعه مدنی را پراکنده و ضعیف نگه داشته بود، رخ داد.

انگیزه آنها در اصل موفقیت خیزش های عربی بود. برخلاف انقلاب های قرن های 19 و 20 در منطقه، اعتراضات 2011 هیچ ارتباطی با مبارزه ملی گرایان در برابر امپریالیسم، اشغالگری یا اشتباهات بیگانگان نداشتند، بلکه درباره شهروندان عرب ملت های مختلف بودند که برای آزادی و حقوق خود در برابر حاکمان قیام کردند. اما با توجه به حمایت دولت های منطقه و ابرقدرت های جهانی از دیکتاتوری ها در خاورمیانه و شمال آفریقا، مبارزه مردمبه تنهایی برای پیروزی آنها کافی نبود.

در نتیجه، قدرت خیزش های عربی به عنوان جنبش های ملی به نقطه ضعف آنها تبدیل شد. انقلابیون به عنوان وزنه مقابل نیروهای ضد انقلاب در داخل و خارج اتحادیه های مردمی فراملی تشکیل ندادند. انقلاب های ضدامپریالیستی و ضد استعماری قرن قبل به دلیل توانایی آنها در تشکیل ائتلاف های فرامرزی قدرتمند در حمایت از مقاومت های ملی موفقیت آمیز بودند. در زمان بهار عربی، جنبش های ملی گرایانه پان عربی مرده و جنبش های همبستگی جهان سوم کمرنگ شده بودند.

شهروندان انقلابی هر کشور در مسیر خود تنها بودند. شاید نقشی الهام بخش برای یکدیگر ایفا می کردند و تحسین جهان را برمی انگیختند، اما وقتی مورد حمله قرار می گرفتند، هیچ حمایت فراملی از جانب دولت های دموکراتیک غربی برای آرمان های دموکراتیک خود دریافت نمی کردند. در بدترین موارد مانند سوریه و لیبی، مردم در مواجهه با خشونت طاقت فرسای دولت با مداخله نظامی خارجی برای تبدیل قیام های مسالمت آمیز داخلی خود به جنگ های نیابتی که هیچ ارتباطی با دموکراسی یا حقوق بشر نداشت، موافقت کردند.

اینکه حکام در کشورهایی که شاهد قیام های کوچک بودند، رویکرد اسلامی دموکراتیک پیش گرفتند و به ویژه اخوان المسلمین را مهم ترین تهدید برای امنیت و بقای خود یافتند، تصادفی نبود؛ چرا که اخوان تنها جنبش فراملیتی به شمار می رفت که در همه کشورهای منطقه از حمایت ایدئولوژیک برخوردار بود و به طور بالقوه می توانست به عنوان پایگاه متحدکننده حمایت منطقه ای از انقلابیون عمل کند. به همین دلیل است که اگرچه اخوان و حامیان آن در هیچ یک از این انقلاب ها نقش مجزا و تاثیرگذاری نداشتند، اما بهای سنگینی برای خیزش های عربی پرداخت کرده و می کنند. برچسب «تروریست» بر آنها خورده و شمار زیادی از آنها زندانی، شکنجه و حتی اعدام شده اند.

اخوان المسلمین نه تنها در میان دیکتاتورها، که در میان نخبگان سکولار که حمایت اولیه از آنها در نتیجه درد و آشفتگی روند دستیابی به دموکراسی کمرنگ شد، ایجاد ترس کرده اند. این مساله در هیچ جا به اندازه مصر آشکار نبود؛ طرفداران آزادی خواه انقلاب مصر از کودتای نظامی علیه رئیس جمهوری محمد مرسی مورد حمایت اخوان المسلمین حمایت کردند. هیچ سابقه واقعی درباره موارد نقض حقوق بشر برای مخالفت آنها با مرسی وجود نداشت. نخبگان سکولار از توانایی های بالقوه مرسی و اخوان ترسیدند و این ترس که در میان دولت های غربی نیز وجود داشت از نگرانی از ظلم چندین دهه سلطه نظامی حاکم بر کشور بزرگ تر بود.

در همین حال، دولت اوباما خود را در میان سردرگمی های همیشگی یافت و در عین اینکه می خواست از آرمان انقلابیون عرب حمایت کند، تمایلی به تغییر سیاست های ظاهرا لغزش ناپذیر خود در زمینه مسلح کردن و محافظت از مستبدان انتخاب نشده منطقه نداشت. در آخرین لحظات انقلاب اجتناب ناپذیر مصر بود که ایالات متحده دریافت زمان ایستادن در کنار حسنی مبارک به پایان رسیده است. آمریکا در حمایت از دولت اسلام گرای مرسی کاری نکرد و در جریان کودتای نظامی هم واکنشی نشان نداد.

واشنگتن به خیزش های عربی به بدترین شکل ممکن، یعنی از طریق مداخلات نظامی و در ظاهر برای حمایت از معترضان، واکنش نشان دهد؛ اما اساسا دولت های دشمن خود را در لیبی و سوریه هدف گرفت. با افزایش شمار کشته شدگان در سوریه، مباحثات در آمریکا درباره کل منطقه حول یک سوال واحد متمرکز شد: آیا اوباما مداخله آمریکا در سوریه را از مسلح کردن نیروهای نیابتی به بمباران مستقیم دولت بشار اسد توسعه خواهد داد؟ ایالات متحده هنوز هم در یکی از جبهه های جنگ بهار عربی در یمن مشغول جنگ است و از پادشاهی های عربستان سعودی و امارات متحده عربی در ماموریت آنها برای «احیا»ی ریاست جمهوری هادی حمایت می کند. صحبت ها از دموکراسی در جهان عرب خیلی سریع جای خود را به دیگر مسائل از جمله اسلام گرایی و افراط گرایی داد.

همانطور که مردم عراق، لبنان، الجزایر و سودان در یک سال گذشته یادآوری کردند، چالش ها برای انقلابیون آینده خیلی گسترده تر از آن چیزی است که مردان و زنان شجاع عرب در یک دهه پیش با آن روبرو شدند. نظارت گسترده فناوری های غربی و اینترنت و نظام های اطلاعاتی و کنترل رسانه های اجتماعی سازماندهی بداهه توسط نیروهای دموکراتیک نوپا را بسیار دشوارتر و خطرناک تر می کند. هک شدن توسط سرویس های اطلاعاتی احتمال خیزش های ناگهانی یا غیرقابل پیش بینی را کاهش می دهد. به علاوه، مستبدان کنونی در منطقه از اشتباهات گذشتگان درس گرفته اند و از ظهور جنبش های جدید مقاومت مردمی جلوگیری خواهند کرد.

با این حال، بذرهای دموکراسی کاشته شده اند. میلیون ها تبعیدی سیاسی این قیام ها امروز تنها صدای مستقل جامعه مدنی جهان عرب به شمار می روند و می توانند روزی بنیادی یک جنبش فراملی و حرکت جمعی برای دموکراسی در منطقه را بنا کنند. قتل جمال خاشقچی در کنسولگری عربستان در استانبول را می توان نمونه ای از ترس حاکمان بی رحم عرب از قدرت این تبعیدی ها دانست. شاید این حاکمان نیز قانون غیرقابل تغییر طبیعت را درک کرده باشند: «هر اندازه هم که سعی کنید، نمی توانید به بهار پایان دهید. مجددا باز می گردد!»

منبع
ریسپانسیبل استیت کرفت

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا