خبر اولمقالاتنگاه خاورمیانه

تکرار تجربه جنگ کویت در اوکراین

اکنون می شود همان استدلال ها را درباره «ولادیمیر پوتین» به جای «صدام حسین» و «روسیه» به جای «عراق» شنید. اتفاقی که نشان می دهد طبقه سیاسی آمریکا از تجربه تلخ عراق درس نگرفته است.

نویسنده: دنیل مک کارتی

میدل ایست نیوز: جنگ روسیه در اوکراین به وسوسه ای برای سیاست گذاران آمریکایی تبدیل شده تا یکی از جدی ترین اشتباهات خود در تاریخ را تکرار کنند.

عراق تحت حکومت صدام حسین در سال 1991 درست همانند روسیه تحت حکومت ولادیمیر پوتین در زمان حال، مشکل ساز بود. صدام هم مانند پوتین به یک کشور همسایه حمله کرد و ایالات متحده مانند حالا، به تضمین شکست تهاجم متعهد شد. برخی طرفداران این سیاست گذاری در ایالات متحده هم درباره منجر شدن شکست تهاجم به سرنگونی دیکتاتور در داخل کشور ابراز امیدواری کردند. اما آنچه آن زمان رخ داد، یک حماقت بود. ائتلاف تحت رهبری آمریکا نیروهای اشغالگر عراق را شکست داد و استقلال را به کویت بازگرداند، اما جنگ واقعا به پایان نرسید، و گسترش یافت. صلح در منطقه همچنان در خطر بود و از این رو، نومحافظه کاران و دیگر صاحب نظران تندرو از نیروهای آمریکایی خواستند تا به عراق حمله کنند.

دولت جورج اچ. دابلیو. بوش چنین حمله ای را نابخردانه و حتی غیرممکن ارزیابی کرد. ائتلافی که آمریکا برای آزادسازی کویت تشکیل داده بود، در تهاجم به عراق متحد نمی ماند. و اگر نیروهای آمریکایی صدام را سرنگون می کردند، چه کسی یا چه چیزی جای او را می گرفت؟ چندین سال بعد، زمانی که جرج بوش دوم به عراق حمله کرد، این مسائل همچنان حل نشده بودند و به سال ها هرج و مرج و جنگ داخلی انجامیدند که عواقب آن به سوریه نیز رسید و زمینه را برای ظهور داعش فراهم آورد.

در سال های بعد از حمله همچنان صلحی حاصل نشد. کُردها و عرب هایی که انتظار داشتند در شورش علیه صدام از حمایت آمریکا برخوردار شوند، قیام کردند اما قتل عام شدند. آمریکا با ایجاد منطقه پرواز ممنوع در شمال عراق پاسخ داد. پیروزی آمریکا در جنگ خلیج فارس که نسبتا ساده حاصل شده بود، جای خود را به یک بحران بی پایان داد.

تحریم هایی علیه عراق اعمال شد که بار سنگین آنها را نه صدام، که مردم متحمل شدند. نومحافظه کاران در سال های پیش از حملات 11 سپتامبر همچنان به تلاش برای آغاز جنگی برای تغییر رژیم در عراق ادامه دادند. در سال 1998 کنگره قانون آزادی عراق را تصویب کرد که از این قرار بود: «حمایت از تلاش ها در برکناری رژیم تحت رهبری صدام حسین از قدرت در عراق و ترویج ظهور یک دولت دموکراتیک برای جایگزینی آن رژیم باید سیاست ایالات متحده باشد.»

اکنون می شود همان استدلال ها را درباره «ولادیمیر پوتین» به جای «صدام حسین» و «روسیه» به جای «عراق» شنید. اتفاقی که نشان می دهد طبقه سیاسی آمریکا از تجربه تلخ عراق درس نگرفته است. همانند گذشته، این مساله که چه کسی یا چه چیزی جای دیکتاتور را می گیرد، همچنان مطرح است. در عراق، چیزی که در ابتدا خلاء ناشی از سرنگونی صدام را پر کرد، دولت دموکراتیک ضعیف تحت حمایت آمریکا نبود، بلکه حمام خونی بود که توسط شورشی های اسلام گرا و افراطی ها به راه افتاد. کشتار پس از سال ها وحشت فروکش کرد و دولت ضعیف عراق در معرض نفوذ ایران قرار گرفت و دیگر مشکلات عراق نیز حل نشده باقی ماندند.

درست همانطوری که امیدواری به شکوفایی دموکراسی لیبرال پس از صدام بیهوده بود، اکنون احتمال اینکه یک رژیم منظم و طرفدار غرب در روسیه جانشین ولادیمیر پوتین شود، اندک است. اعتراف به این امر به معنای نادیده گرفتن اقدامات صدام یا پوتین نیست، بلکه به معنای احتمال بیشتر ظهور هرج و مرج پس از سرنگونی آنها نسبت به ظهور یک دموکراسی لیبرال است.

مارک تواین گفته تاریخ تکرار نمی شود، منعکس می شود. اوکراین به جای اتکا به نیروهای آمریکایی برای آزادی خود، با سلاح های آمریکایی می جنگد. تهاجم ایالات متحده به روسیه به مثابه تهاجم به عراق در سال 2003 تقریبا غیرقابل تصور است؛ البته اگر روسیه در نتیجه جنگ های خارجی پوتین درگیر جنگ داخلی شود، احتمالا آمریکا مداخله خواهد کرد.

با این حال، مشکل اساسی همانی است که آمریکا در سال 1991 با آن مواجه بود. به رغم ادعاها درباره حقوق بین الملل، جهان یک کشور نیست و هیچ دستگاهی برای برخورد با جنایتکاران قدرتمند وجود ندارد. هیچ راه حل رضایت بخشی برای «دولت سرکش» وجود ندارد. راهکار دولت بوش پدر درباره عراق مبتنی بر تحریم ها و مهار و ادعا درباره تغییر رژیم تنها به یک درگیری طولانی مدت انجامید که نهایتا به یک جنگ داغ دیگر تبدیل شد. چندین دهه تحریم فلج کننده علیه کشورهایی مانند عراق و کره شمالی در آزادسازی یا تضعیف رژیم ها شکست خوردند.

در حقیقت، در حالی که حامیان تحریم و طرد بین المللی استدلال های پیچیده ای برای اثربخشی سیاست های خود ارائه می دهند، رژیم های تحریم های سخت گیرانه در عمل تنها مشکلات را پیچیده می سازند. برای محافظت از یک رژیم در برابر لیبرال شدن و ایجاد یک نظام استالینی یا خودکامه، هیچ راهی بهتر از پیوستن به فهرست سیاه «محور شرارت» نیست.

تبدیل روسیه به یک کره شمالی عظیم الجثه راهکار مناسبی برای مقابله با پوتینیسم نیست و برای نظم جهانی تحت رهبری غرب هم امن نیست. روسیه انگیزه لازم را برای همکاری با دیگر کشورها و بازیگران غیردولتی دارد و اگرچه روسیه و چین اختلافاتی دارند، اما در اقدامات علیه غرب هم جبهه خواهند بود.

ایالات متحده پس از جنگ خلیج فارس سه گزینه داشت که دو مورد آنها بی نتیجه بودند و سومی هم از نظر اخلاقی غیرقابل تصور بود. گزینه غیرقابل تصور، بازسازی عراق با وجود صدام حسین بود که با توجه به غیرقابل تصور بودن آن، آمریکا مجبور بود یکی از دو گزینه دیگر را آزمایش کند. آمریکا می توانست با امید اینکه تحریم ها به سقوط صدام منجر شوند، عراق را منزوی کند؛ یا در صدد مرگ اجباری او برآید. یکی از گزینه ها به معنای باز گذاشتن زخم تا چرک کردن آن، و دیگری به معنای تحریک تومور تا خونریزی تا مرگ بود.

سیاست گذاران آمریکایی امروز این فرصت را دارند که از تاریخ درس بگیرند. اما به نظر می رسد به تکرار اشتباهات جورج. اچ. دابلیو بوش و بیل کلینتون تمایل دارند. پوتین را نمی شود برکنار کرد و تحمل او از نظر اخلاقی غیرممکن است. بنابراین، روسیه به عراق در دهه 1990 تبدیل شده با این تفاوت که بسیار خطرناک تر و مهار آن دشوارتر است.

هزینه تکرار اشتباهات 30 سال پیش عراق درباره روسیه سنگین است و توجیهی ندارد. زمان آن رسیده که گزینه غیرقابل تصور هم در نظر گرفته شود: روسیه باید راهی برای خروج از این آشفتگی خونین بیابد. سن پوتین بالا و سلامتی او مورد سوال است که یعنی غرب برای مدت طولانی مجبور به تحمل او نخواهد بود. مهم نیست پوتین چقدر در قدرت می ماند؛ مساله این است که آمریکا هر کاری در توان محدود خود دارد تا از بدتر شدن رفتار روسیه جلوگیری کند که این، به معنای فراهم کردن مسیری برای کاهش نهایی تحریم ها و بازگرداندن روسیه به جامعه بین المللی تحت رهبری غرب است. جنگ در اوکراین باید پایان یابد. غرب باید به پایان جنگ از نظر ثبات اروپا فکر کند و همه باید بدانند که اوکراین واجد شرایط عضویت در ناتو نیست.

مسیر بازپروری به معنای پیروزی روسیه نیست، بلکه جایگزینی برای مسیرهای دنبال شده توسط غرب در قبال عراق است که به درگیری طولانی تر و بزرگ تر منجر شدند. پوتین ثابت کرده از فروپاشی امپراتوری شوروی درس نگرفته؛ باید دید غرب می تواند شاگرد بهتری برای تاریخ باشد؟!

منبع
ریسپانسیبل استیت کرفت

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا