آیا عربستان در حال تغییر، مشتاق ترامپ است؟
برای رهبری عربستان، بازگشت ترامپ، مبادلات سختی را به همراه خواهد داشت. ریاض در سالهای گذشته تلاش زیادی برای بازسازی روابط با ایران و سایرین انجام داده و سیاست قاطعانهتر و سختگیرانهتر درباره ایران که ترامپ ممکن است به دنبال بازگرداندن آن باشند، به سادگی با این تغییرات سازگار نیست.
میدل ایست نیو.: عربستان سعودی همواره یکی از سنتیترین جوامع جهان بوده است، اما در سالهای اخیر تغییرات اجتماعی شدیدی را تجربه کرده است. تمرکز بر توسعه داخلی – و ملتسازی در داخل – برای موقعیت بهتر کشور پس از نفت در نظر گرفته شده است.
اما رویکرد منطقهای محتاطانهتر که همراه با آن پیش میرود، ممکن است رهبری عربستان سعودی را برای تنش با دولت آینده ترامپ تحریک کند.
اما اشفورد، در مقالهای در مرکز استیمسون آینده مدرنسازی عربستان و روابط ریاض با امریکای دوران ترامپ و گزینههای آن در برابر چین و ایران را بررسی کرده است.
در این مقاله آمده است: در اواسط نوامبر، درست چند هفته پس از انتخابات ایالات متحده، من در یک سفر حقیقتیاب که توسط شورای روابط خارجی سازماندهی شده بود، به عربستان سعودی سفر کردم. همکاران من در این سفر – همه اعضای دورهای شورا با تخصص در سیاست بین الملل، امور مالی و سیاست خارجی – مشتاق بودند در مورد تغییرات مهمی که در داخل پادشاهی رخ میدهد و اینکه رهبری عربستان سعودی و مردم آن چگونه در یک دوره پرتلاطم در خاورمیانه به نقش این کشور نگاه میکنند بیشتر بیاموزند.
در جده، ریاض و دمام، ما این فرصت را داشتیم که با مقامات، بازرگانان و سازمانهای جامعه مدنی صحبت کنیم و از نزدیک شاهد سطح فوق العادهای از جهتگیری مجدد اقتصادی در کشور باشیم. اما اگرچه این دیدار بسیار تأثیرگذار بود، اما من را در مورد اینکه تا چه حد میتوان تغییرات اجتماعی و اقتصادی که در برنامه چشمانداز 2030 ولیعهد محمد بن سلمان وجود داشت با موفقیت انجام داد متعحب کرده بود. به خصوص زمانی که جهان بخاطر دولت دوم ترامپ با تندبادهای اقتصادی و آشفتگی بالقوه در سیاست خارجی روبهرو است.
در اینجا چهار نکته مهم از این سفر آورده شده است:
تغییرات اجتماعی و اقتصادی
تغییراتی که در عربستان رخ داده، حتی در مقایسه با چهار یا پنج سال اخیر عمیق است. تقریباً از هر نظر، جامعهای که سنتی، بسیار مذهبی و بهویژه بر اساس جنسیت تفکیک شده بود، دگرگون شده است. بسیاری از اشکال سرگرمی – سینما، نمایش، نمایشگاه مد، و ورزشها – قانونی شدهاند. وقتی با سعودیها صحبت میکنیم، روشن است که زندگی روزانه آنها چقدر بهتر و آزادتر است، حتی اگر مثل همیشه آزادیهای سیاسی محدود باشد.
با این حال، دگرگونی اجتماعی شاید واضحترین موفقیت برنامه بلندپروازانه ولیعهد 2030 باشد که به دنبال موقعیت مطلوب کشور برای آینده پس از نفت است. از نظر اقتصادی، تصویر مختلطتر است. چشمانداز 2030 بدون شک جاهطلبانه است و به دنبال تنوع بخشیدن به برخی از منابع درآمد و دور شدن از نفت به طرق مختلف است، از صنعتیسازی جایگزین واردات نسبتاً سنتی تا تنوع بخشیدن به درآمد سرمایهگذاری پادشاهی، همراه با ساخت و ساز داخلی و زیرساختهای قابل توجه برای گردشگری و خدمات.
به هر طرف که نگاه میکنید ساختوسازهای جدیدی است. برای جذب شرکتهای با فناوری پیشرفته و گردشگران به کشور برنامههای بلندپروازانهای وجود دارد. در عین حال، برای کسانی که با تلاشهای دولتهای نفتی برای تنوعبخشی آشنا هستند، علائم هشداردهنده واضحی نیز وجود دارد. صندوق سرمایهگذاری عمومی عربستان سعودی (PIF) تقریباً در تمام پروژهها، بازیگر اصلی است و سرمایه را برای این تحول فراهم میکند. اینکه آیا این پروژهها بدون حمایت PIF پایدار هستند یا خیر، هنوز معلوم نیست. در واقع، برخی از این پروژهها در حال حاضر یا کاهش یافته یا حداقل با کاهش بودجه روبهرو شدهاند.
همچنین نگرانیهایی وجود دارد که پروژههایی مانند پروژه بزرگ دولتی نئوم به طور کلی هزینههای ساخت و ساز را افزایش دهند و آن را برای سایر مشاغل محلی چالش برانگیزتر میکنند. به طور خلاصه، این امکان وجود دارد که اجزای اقتصادی چشمانداز 2030 بیشتر شبیه تزریق پول نفت به توسعه زیرساختها باشد تا شبیه یک تغییر اقتصادی نفت. باید دید که تلاشهای پادشاهی برای رقابت با همسایگان کوچکتر خود – به عنوان مثال، با الزام شرکتها به استقرار نفت محور، که در این صورت باید دید که هاب منطقهای در عربستان سعودی به جای دبی – چگونه نتیجه خواهد داد.
به طور خلاصه، اگرچه تغییر اجتماعی واقعی است و فعالیتهای اقتصادی اخیر قابل توجه است، اما این سوال باقی میماند که آیا موفقیتهای اولیه چشمانداز 2030 در سالهای آینده قابل تداوم است یا خیر.
ملتسازی و سیاست حافظه
اجزای اقتصادی و اجتماعی چشمانداز 2030 بخشی از تلاش گستردهتری است که دولت عربستان سعودی برای ایجاد یک تصویر ملی جدید از این کشور، هم در داخل و هم در خارج از آن، انجام میدهد.
این کشور هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر اقتصادی موقعیت خوبی برای ارتباط با شرق و غرب در عصر جدید چند قطبی دارد. مشارکت طولانی مدت با ایالات متحده در طول جنگ سرد، روابط تجاری رو به رشد با چین، اهمیت آن به عنوان یکی از بزرگترین صادرکنندگان نفت جهان و همچنین اهمیت این کشور برای مسلمانان، به این کشور موقعیت منحصر به فردی در امور جهانی میبخشد.
با این حال، در عمل، تلاشهای عربستان برای قرار دادن کشور بر روی نقشه بسیار شبیه به همسایگان خود در سالهای اخیر است: استفاده از ثروت نفت برای حضور در مسابقات ورزشی در سطح جهانی، نمایشهای مد و حضور افراد مشهور، موزههای باکلاس و گردشگری. اگرچه این گامها بدون شک زندگی نخبگان داخل کشور را بهبود میبخشد، اما مشخص نیست که آیا میتواند عربستان سعودی را از همسایگانی مانند قطر یا امارات که برای یک دهه یا بیشتر در این مسیر حرکت کردهاند متمایز کند یا خیر.
بازدید از یکی از پروژههای بزرگ جدید عربستان، دیریه (Diriyah)، دامنه این جاهطلبی را روشن میکند. دیریه یکی از مراکز زندگی فرهنگی و سیاسی در شبه جزیره عربستان در طول قرن 19 قبل از نابودی آن توسط ارتش عثمانی بود. امروزه این مکان در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارد که برای گردشگری به سختی بازسازی و توسعه یافته است.
تاریخ سلطنت و خانواده آل سعود به طور گستردهای در نمایشگاههای تاریخی گنجانده شده است، که نقش مقامات مذهبی در تأسیس دولت سعودی را به حداقل میرساند و سعی دارد دولت کنونی را به حکومتهای عربی گذشته مرتبط کند. بسیاری از پروژههای توسعهای دیگر در چشمانداز ۲۰۳۰ به طور ناگسستنی با این تلاش برای ساخت یک هویت ملی سعودی جدید و مدرنتر پیوند دارند.
اعتدال منطقهای با ترامپ همخوانی ندارد
در سالهای اخیر سیاست خارجی عربستان سعودی در جهت معتدلتری تغییر کرده است. اما اشتباه است که این تغییر را کاملاً به اولویتهای داخلی نسبت دهیم. سیاست خارجی عربستان سعودی پس از برخی از شکستهای پادشاهی در طول بهار عربی، که شاهد یک دهه رقابت آشکار با بسیاری از همسایگان خود بود، شروع به تغییر کرد. این شکستها با حمله موفقیتآمیز ایران به تأسیسات نفتی عربستان در سپتامبر 2019 تشدید شد. این حادثه – که طی آن حدود پنج درصد از تولید نفت جهان به طور موقت از مدار خارج شد – رهبری عربستان را به وحشت انداخت و آنها را به دنبال رویکردی آشتیجویانهتر سوق داد. از سال 2019، عربستان به رویکرد مبتنی بر گفتوگو و حتی خرید برخی از دشمنان خود، مانند حوثیها در یمن روی آورده است.
برای رهبری عربستان، بازگشت دونالد ترامپ، مبادلات سختی را به همراه خواهد داشت. ریاض در پنج سال گذشته تلاش زیادی برای بازسازی روابط با ایران و سایرین انجام داده است. سیاست قاطعانهتر و سختگیرانهتر درباره ایران که ترامپ و برخی از مشاورانش ممکن است به دنبال بازگرداندن آن باشند، به سادگی با این تغییرات سازگار نیست. به نظر میرسد بسیاری از اطرافیان رئیس جمهور آینده تصور میکنند که عربستان سعودی با تمام وجود از کمپین جدید فشار حداکثری علیه تهران حمایت خواهد کرد اما وقتی متوجه شوند که چنین نیست تعجب خواهند کرد.
با این وجود، از صحبت با سعودیها به طور کلی این برداشت میشود که آنها از بازگشت دونالد ترامپ خوشحال هستند و او را به بایدن ترجیح میدهند. این لزوما به این دلیل نیست که آنها از سیاستهای او حمایت میکنند، بلکه به این خاطر است که او را به عنوان یک مختلکننده (disruptor) میبینند. مهم نیست که موضوع چه باشد—از اوکراین تا غزه—او چشمانداز تغییر را ارائه میدهد، حتی اگر جهت این تغییر لزوماً واضح نباشد. اگر نیکسون میتوانست به چین برود، شاید تنها کسی که میتواند سیاست بهتری برای خاورمیانه داشته باشد کسی که به اندازه دونالد ترامپ غیرقابل پیشبینی است، بسیاری در این منطقه حاضرند این شانس را نسبت به وضعیت موجود غیرقابل تحمل بپذیرند.
عربستان میان ایالات متحده و چین
امروز کانون اصلی مناقشه سیاسی بین ایالات متحده و عربستان سعودی، عادیسازی روابط با اسرائیل و تضمینهای امنیتی مرتبط با آن است که دولت بایدن ارائه میدهد. طرفداران این توافق در واشنگتن مشتاق بودند که به این توافق امنیتی به عنوان کمککننده برای ثبات منطقه و موقعیت بهتر ایالات متحده برای رقابت جهانی با چین اشاره کنند. با این حال، این احتمال وجود دارد که جنگ غزه هرگونه چشمانداز توافق را قبل از پایان دوره بایدن از بین ببرد.
در واقع، اگرچه رهبری عربستان سعودی در مورد این موضوع نسبتاً ساکت است، اما افکار عمومی در خاورمیانه از وحشیگری جنگ اسرائیل در غزه – و به دلیل عدم تناسب آشکار بین نحوه نگاه رهبران غربی به این جنگ و جنگ در اوکراین – خشمگین است. تقریباً در هر مکالمه، خشم محسوسی در مورد حمایت امریکا از جنگ اسرائیل و ریاکاری امریکا در صحبت از نظم مبتنی بر قوانین وجود دارد و اگرچه اعلام نشده، اما برای دولتهای شورای همکاری، ترس قابل توجهی نیز وجود دارد که غزه مانند بحرانهای منطقهای قبلی، مردمان و افکار عمومی این کشورها را رادیکال کند.
در سطح عملی، این بدان معناست که رهبران سعودی—اگرچه همیشه بر اجرای راهحل دو دولتی در ازای عادیسازی تأکید کردهاند—اکنون بیشتر احتمال دارد که بر این نکته تأکید کنند که هر توافقی از این دست باید مشخص و واضح باشد. هجده ماه پیش، رهبری سعودی ممکن بود مایل به پذیرش گامهای سیاسی کوچکتر به سمت یک راهحل دو دولتی به عنوان شرط کافی برای عادیسازی بوده باشد و ممکن بود وعده پیشرفت کافی باشد. اما اکنون—یا حداقل تا زمانی که خاطره جنگ در غزه تازه است—احتمالاً نیاز به امتیازات بیشتری از سوی اسرائیل وجود دارد تا رهبری سعودی حاضر شود خطر واکنش منفی عمومی نسبت به عادیسازی را بپذیرد.
با همه اینها، رابطه ایالات متحده و عربستان سعودی به وضوح برای کسانی که در داخل پادشاهی هستند مهم است. بسیاری از کسانی که در این سفر با ما گفتوگو کردند خاطرنشان کردند که سعودیها به دنبال ثبات در روابط خود با ایالات متحده پس از یک دهه آشفتگی هستند. اما دلایل زیربنایی این روابط پر فراز و نشیب همچنان ادامه دارد: ظهور چین، و تغییر صادرات نفت عربستان سعودی از مصرفکنندگان غربی به سوی مصرفکنندگان آسیایی. شرکتهای چینی در بسیاری از ساختوسازهای در حال انجام در داخل پادشاهی سهیم هستند و فناوری چینی، از وسایل الکترونیکی مصرفی گرفته تا پهپادهای اکتشاف نفت، در همه جا وجود دارد.
در اینجا نیز، دولت آینده ترامپ خطرات قابل توجهی را برای عربستان سعودی ایجاد میکند: فشار برای انتخاب بین ایالات متحده، چین، روسیه و ایران، و پتانسیل تحریمهایی که میتواند بر اقتصاد عربستان و روابط آن با چین تأثیر بگذارد.
یکی از کسانی که با او گفتوگو کردیم گفت: “عربستان سعودی نمیخواهد در میانهٔ ایالات متحده و چین قرار گیرد؛ ما میخواهیم زمینه مشترکی با ایالات متحده در مورد چین پیدا کنیم.” به عبارت دیگر، این نشان میدهد که ریاض میخواهد هم از امنیت قوی با ایالات متحده بهرهمند شود و هم با چین شراکت اقتصادی داشته باشد.
با این حال، از دیدگاه ایالات متحده، تنزل دادن به نقشی تک بعدی به عنوان تأمینکننده امنیت نظامی برای منطقه – در حالی که چین از مزایای اقتصادی آن بهره میبرد – پیشنهاد قانعکنندهای نیست.