جوانان موصل در جنگ برای پایان به نفرت و سختی های شهر
با آزادی موصل، جوانان تازه ای به میدان آمده اند که در روزهای خانه نشینی خودآموخته شده اند و امروز برای برقراری ارتباط میان طیف های گوناگون شهر می کوشند.
- در اولین سال نو بعد از آزادی موصل، لباس بابا نوئل پوشیدم و به قلب بخش قدیمی موصل رفتم و میان خانههای ویران شده به بچهها کادو دادم.
- هزاران جوان شده بودیم و با هم رقابت می کردیم که کداممان اول خیابانها را تمیز کند بعد مدرسهها و بیمارستانها، بعد دانشگاهها. چند ماه که گذشت شهر کاملاً عوض شده بود.
- صدها مسلمان پیرامونم بودند و میخواستند که کتاب را برایشان امضا کنم. احساس آزادی عجیبی داشتم. لحظه رهایی مطلق از همه نفرتها در خاطرهام بود.
- سرشار از کینه بودم، اما احساسات منفی را به انرژی مثبت برای جا انداختن صلح میان ساکنان شهر تبدیل کردم.
- آنچه گذشت خیلی سخت بود، اما ماندن در گذشته یعنی زندانی شدن در حصار نفرتها، باید از این حصار درآییم.
میدل ایست نیوز: پس از چند کنسرت که شهروندان موصلی در شهر خود راه انداختند، این شهر، که بیش از دو سال «پایتخت» گروه تروریستی داعش بود، به مدت دو روز (1-2 نوامبر) میزبان اولین فستیوال موسیقی ملی عراق شد که در آن گروههای گوناگون از سرتاسر عراق موسیقی فولکلور شبکی، ایزدی، کلدانی ـ آسوری را اجرا کردند. این همه به لطف تلاشهای بی امان جوانان موصل است که میکوشند فرهنگ مدنی را به این شهر بازگردانند.
«بندر العکیدی» (22 ساله) خوب به یاد دارد که بعد از آزادی موصل از دست تروریستهای داعش، چگونه افکارش تحول ریشهای یافت و او به جای مهاجرت تصمیم گرفت اوضاع شهرش را بهبود بخشد: «در اولین سال نوی بعد از آزادی موصل، لباس بابا نوئل پوشیدم و به قلب بخش قدیمی موصل رفتم و میان خانههای ویران شده به بچهها کادو دادم».
روزهای سختی که زیر سلطه داعش گذشت و رفتار وحشیانه تروریستهای داعش با اهالی موصل باعث شد که العکیدی در تصمیم خود برای مهاجرت تجدید نظر کند. وقتی بخش شرقی شهر آزاد شد، به خیابان آمد تا هوای تازه را نفس بکشد. آنچه دید شهری یکسره ویران بود و این صحنه باعث شد که او مأموریت تازهای برای خود تعریف کند. «یک ماه بعد از آزادی ساحل شرقی، گروهی از جوانان داوطلب برای تمیز کردن یک بیمارستان جمع شدند. بعد این ایده را به شبکههای اجتماعی کشیدند و گروه بزرگی از داوطلبان برای بازگرداندن زندگی به شهر تشکیل شدند. چند روز که گذشت، هزاران جوان شده بودیم و با هم رقابت می کردیم که کداممان اول خیابانها را تمیز کند بعد مدرسهها و بیمارستانها، بعد دانشگاهها. چند ماه که گذشت شهر کاملاً عوض شده بود».
این فضای پرشور نظر بسیاری از جوانان را عوض کرد. «جمیل الجمیل»، شاعر و وبلاگنویس مسیحی موصلی، باور نمیکرده که شهر به این سرعت تغییر پیدا کند. او شش سال پیش از این به دست ساکنان موصل به علت مسیحی بودن از شهر بیرون رانده شد. او با شادی فراوان میگوید: «کتاب شعرم را که اسمش «آواره شماره 7» است در دانشگاه موصل که شش سال بود پایم را به آن نگذاشته بودم امضا کردم. صدها مسلمان پیرامونم بودند و میخواستند که کتاب را برایشان امضا کنم. احساس آزادی عجیبی داشتم. لحظه رهایی مطلق از همه نفرتها در خاطرهام بود».
اما چنین تحولی چندان هم آسان و روان نبوده و شجاعتی کمنظیر طلب کرده است. زندگی جمیل خود به اندازه کافی گویای پیچیدگی ماجرا و تراکم نفرتهاست: «با اینکه عاشق زبان عربی بودم و به عربی شعر میگفتم، در سال 2008 تحت فشار اسلامگرایان افراطی که میگفتند یک مسیحی نباید زبان قرآن را یاد بگیرد، مجبور شدم دانشگاه موصل را رها کنم. در سال 2010، انفجاری که کاروانی از دانشجویان مسیحی را هدف گرفته بود باعث شد که دست و صورتم به شدت مجروح شود و جای سوختگی روی دستم هنوز هست». بعد از آن، راه رفتن در خیابانهای شهر برای جمیل رؤیایی دست نیافتنی شد. بعد که تروریستهای داعش سررسیدند دو تا از عمههایش را گرفتند و بعد از تجاوز به آنها، اعدامشان کردند. حالا که به شهر خاطراتش بازگشته احساس میکند انسان دیگری است: «سرشار از کینه بودم، اما احساسات منفی را به انرژی مثبت برای جا انداختن صلح میان ساکنان شهر تبدیل کردم. الآن وقتم در پروژه برقراری ارتباط میان طیفهای گوناگون ساکن استان نینوا میگذرد». در این راه سازمان ایتالیایی UPP از او حمایت می کند. در این پروژه مجموعهای از جوانانِ طیفهای گوناگون ساکن استان نینوا داوطلبانه با وی همکاری میکنند.
«لیدیا شیخ»، (23 ساله) بانوی ایزدی فعال در این پروژه، میگوید: «برای این در پروژه شرکت کردم تا از تعصبات درونی و واکنش متقابل نسبت به مسلمانان نجات پیدا کنم. بعد از آنچه بر سرمان آمد، نگاه ما به مسلمانها عوض شد و دیگر سخت میتوانستیم با آنها کنار بیاییم، اما فعالیتهای داوطلبانه کمک میکند که بهتدریج اعتمادهای ازدست رفته برگردد».
نگرانی از تکرار آنچه پیش آمد، باعث میشود که این اعتمادسازی دشوار به نظر آید، اما برنامههای داوطلبانهای از این دست کمک میکند که جوانان بتوانند با هم کنار بیایند.
لیدیا درباره تأثیر این همکاری مشارکتی میگوید: «به محض آنکه دورهمان تمام شد، شور و شوق زیادی داشتم که زیست مشترک ممکن است و میتوانم در دیگران تأثیرگذار باشم. درست است، آنچه گذشت خیلی سخت بود، اما ماندن در گذشته یعنی زندانی شدن در حصار نفرتها، باید از این حصار درآییم».
اما برخی جوانان همچنان نگرانیهایی دارند. «ایفلین یعقوب» (19 ساله)، اهل «برطله»، معتقد است که «پایان دادن به وضعیت جنگی شهر عملی است، زیرساختهای نابودشده و خانههای ویران را میشود دوباره ساخت، اما ساختن دوباره حیات فرهنگی دشوارترین کار است». او میگوید: «رفته رفته زندگی به شهر برمیگردد، مردم به کارشان برگشتهاند، اما بیرون آوردن فکری که داعش و اندیشههای تروریستی در ذهن برخی فروکردهاند تلاش بیشتر و همچنین تخصصی میخواهد که ما هنوز نداریم یا باید یاد بگیریم. مردم موصل زیر سلطه داعش روزهای سختی را تجربه کردند. این وضعیت باعث شد که جوانان به جای شکست دادن داعش به کارهای دیگر فکر کنند. مثلاً ساعتهای طولانی خانهنشینی را به یادگیری از طریق شبکه های اجتماعی و همچنین خواندن کتاب و یادگیری زبان انگلیسی بگذرانند. زندان برایشان فرصتی شد تا چیزهای تازه یاد بگیرند. وقتی شهر آزاد شد، نسل تازهای از جوانان داوطلب وارد عرصه شدند که خودآموخته بودند».
جنگ با اینکه شهر را ویران کرده، اهمیت تلاش دستهجمعی برای آزادکردن ذهن و دل را به جوانان نشان داد. نسل جدید قدرت برقراری ارتباط با طیفهای گوناگون شهر را دارد تا بتواند شهر را از نفرتها هم آزاد کند.