سیاسی

فلسطین، معامله قرن و تصفیه حساب تاریخی

روزنامه الحیات در یادداشتی یک جانبه به نقد عملکرد جنبش حماس پرداخته است.

میدل ایست نیوز: روزنامه الحیات در تحلیلی یکجانبه و تنگ نظرانه نوشت:

با محاسبه مدت زمان میان بیانیه بالفور در سال 1916 و بیانیه آمریکا و متحدانش در سال 2018، می توان گفت معامله قرن نامگذاری مناسبی برای مذاکرات میان اسرائیل و جنبش حماس است که بر نوار غزه تسلط دارد. اما به نظر می رسد پس از آگاهی از راهکار آمریکا یا به عبارت دیگر پیشنهاد جامعه بین الملل در خصوص مسأله فلسطین، برای اصطلاحی چون سرقت تاریخی معادل هم طرازی وجود نداشته باشد. این راهکار به کشمکش های میان کشورهای عربی با صهیونیست ها و نیز استعمارگران خاتمه می داد تا درحالی که عرب ها متحمل شکست شده اند کار فلسطینی ها را یکسره کند و مسأله شهرک نشینان صهیونیست که تیر خود را به قلب منطقه عربی نشانده اند را حل و فصل کند. شهرک نشینان محکوم بوده اند از سویی در خط مقدم مقابله با دشمن ذاتی خود بایستند و از سوی دیگر با حامیان بین المللی این دشمن ذاتی مواجه شوند.

با وجود نزاعات میان کشورهای عربی و فلسطینی ها که ویژگی بارز دوران کنونی است، هر دو طرف نام برده قربانی خودکامگی ابرقدرت ها شده اند. شاید بتوان این صحبت ها را تاریخی دانست، زیرا زمان طولانی از آن می گذرد و همواره بی نتیجه بوده است. اگر توصیف شرایط موجود راهکار مرتبطی با مسأله فلسطین ارائه ندهد، ناکارآمد است و بیشتر به این می ماند که با اسب خیال قصد جهیدن از سر واقعیت های مادی و ملموس را داشته باشیم. راهکار ضعیف، خود به رويكردی سازشکارانه ای تبدیل می شود که دستمایه سیاست های بین المللی، منطقه ای و عربی برای طرح پیشنهاد معامله به سیاستمداران داخلی فلسطین می شود.

اکنون تاریخ در حال تکرار در نوار غزه است. هدف و مقصود معامله ای که دودستگی ملت فلسطین را دربردارد روشن است و نظام پیشنهادی بر اساس توافق اوسلو را به دو بخش تقسیم می کند. موضوعی که موجب فروریختن آرزوی تشکیل یک دولت فلسطینی مستقل می شود که با جنبش اسلامی حماس همکاری و مشارکت دارد. حماس با در پیش گرفتن راه مبارزه مسلحانه توانسته تسلط خود را بر نواز غزه مستولی کند و از مدت ها پیش در تلاش است تا بتواند با رهایی از این شرایط به حاشیه امن معاهداتی برسد که توسط مقامات حقوقی به رسمیت شناخته می شود تا از این طریق کنترل خود را بر تمام بخش های فلسطین اعمال کند.

آنچه حماس در پی آن است واضح بوده و نتایج آن در آینده نزدیک مشخص خواهد شد. این موضوع را نه سانسور و نه شانتاژهای خبری نمی تواند مخفی کند. عنوان آتش بس طولانی مدت برای ده سال، در واقع نامگذاری حقیقی برای پایان دادن به خصومت با حکومت سلطه طلب اسرائیل است و علی رغم تمامی مخالفت ها زمینه را برای به رسمیت شناختن این دولت آماده می کند. در چنین اوضاعی حماس و حامیان آن به خوبی می دانند که به رسمیت شناختن خوانش صهیونیست ها از چگونگی حل و فصل مسأله فلسطین، در واقع حماس و دیدگاه این جنبش را مورد تأیید قرار می دهد که این امر در خصوص سایر نهادهای فلسطینی نیز صدق می کند. از آنجا که بازی سیاست با پرتاب تیر در تاریکی تفاوت دارد، بنابراین دیدگاه و خوانش دو طرف نزاع شناخته شده و قابل لمس است.

از یک سو همه اسرائیلی ها این انتظار را دارند که پس از تبدیل اسرائیل به یک حکومت یهودی سرزمین های پهناور فلسطین مصادره شود، شهرک سازی به صورت انبوده ادامه پیدا کند، فشارهای سیاسی افزایش یابد و دیدگاهی نژادپرستانه با رویکرد جدایی مذهبی شکل گیرد. از سوی دیگر افراد آینده نگر اشتباه نمی کنند؛ آنان می دانند که حماس در خصوص پرونده صلح و سازش با نگاه افراطی برخورد می کند و در سطح جامعه نیز به نام دینداری و تدین راه تندوری را در پیش دارد.

آنچه حماس امروز در پی آن است موضوع جدیدی نیست. این جنبش نسبت به سایر جریان های فلسطینی با تأخیر وارد میدان کارزار شد و از همان لحظات ابتدایی که همزمان با دوران یاسر عرفات است پرچم مبارزه بر اساس تصمیم گیری ملی را برافراشت. حماس هرگز تمایل خود برای جانشینی عرفات را پنهان نکرد و در طول سال های درگیری و به اعتبار ملی گرایی که بعدها از آن برای گسترش سیطره خود استفاده کرد، با انجام عملیات انتحاری و بمب گذاری ها عموما موجب ایجاد مشکل شد.

حماس و گروه های اسلام گرای شبیه به آن از حمایت های خارجی که چوب حراج به فلسطین زده اند، به خوبی بهره برده اند. جناح های خارجی آنچه در پی آن بوده اند را در گمراهان منبری خود دیده اند. به عبارتی ساده و سیاسی می توان گفت پس از آنکه اسرائیل حس میهن دوستی فلسطینیان را در هم کوبید و پس از هجوم مداخلات خارجی ترکیه، ایران و کشورهای عربی حماس توانست خودی نشان بدهد. این دخالت ها طبق معادلات خود فلسطین را همچون کالایی می خواست که بتواند آن را در جهان و خاورمیانه عرضه کند. اما این شرایط پس از مشخص شدن نتایج بهار عربی که برپاکنندگان آن خواهان گشایش و شادابی جامعه خود بودند دستخوش تغییرات شد. کسانی که دین و دنیای خود را فروخته بودند بهار عربی را فصلی برای کشتن، عقب ماندگی و خودکامگی قرار دادند که تفاوتی با رویکرد سایر نظام های استبدادی نداشت.

به طور خلاصه می توان گفت به پا خواستن حماس یک عقب ماندگی سیاسی محسوب می شود که منجر به تجزیه نیروها و توان فلسطین شد. حماس امروز حتی اگر در رویکرد خود بازنگری کند نمی-تواند مانع از سقوط خود شود. اما موضوع تهدید کننده بررسی آتش بس در غزه است که هزینه های آن را فلسطینی ها خواهند پرداخت؛ حال آنکه حماس و همتایانش همواره به اعتبار مسأله قرن، تاریخ، از دست رفتن سرزمین و نابودی شخصیت مستقل فلسطینی سود خود را برده اند.

انتشار این مطلب به معنای تایید آن توسط میدل ایست نیوز نیست و صرفا جهت اطلاع خوانندگان تهیه شده است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا