سیاسینگاه خاورمیانه

«حزب الدعوه»، از اسلام گرایی رادیکال تا اسلام گرایی رانتی

حزب الدعوه با کنار گذاشتن تدریجی ایدئولوژی، بیش از هر زمان موجودیتش را به در اختیار داشتن قدرت گره زده است.

نکات برگزیده مطلب
  • حزب الدعوه قدیمی ترین این احزاب بود که پس از مدت ها تبعید به عراق بازگشت و میان سال های 2005-2018 سه تن از سران آن، «ابراهیم الجعفری» و «نوری مالکی» و «حیدر العبادی» در عراق به نخست وزیری رسیدند.
  • سرشت رانتی حکومت در عراق باعث شد حزب به جای رقابت بر سر برنامه ایدئولوژیک و سیاسی به فکر تقسیم غنایم باشد.
  • حزب الدعوه در دوره تبعید خواستار نقش محوری دین در نظام اجتماعی و سیاسی بود و فعالانش از گروه های اسلام گرایی مانند اخوان المسلمین و آثار کسانی مانند سید قطب الهام می گرفتند.
  • این حزب در تبعید کوشید که از میان گروه های غیر اسلامی متحدانی برای خود دست وپا کند و به این ترتیب روابط نزدیکی با کردها و اسلام گرایان سنی برقرار کرد.
  • به مرور زمان معلوم شد که حزب الدعوه میان وابستگی دینی به رهبری ایران و هویت ملی عراقی در نوسان است. این باعث شکاف در حزب الدعوه شد.
  • حزب الدعوه از آنجا که وابستگی مستقیمی به روحانیت شیعه نداشت توانست بهتر از دیگر گروه های اسلام گرا در عراق رنگ بگیرد و خود را در قالب تازه ای عرضه کند.
  • این بدان معنا بود که حزب الدعوه تنظیمات سیاسی خود را از دست داده و سیاست های حامی پروری ضربه ای کاری بر پیکر آن وارد آورده است.

میدل ایست نیوز: «حارث حسن» کارشناس مرکز کارنگی برای مطالعات خاورمیانه که به طور خاص درباره عراق و فرقه گرایی و سیاست های هویتی و نیروهای سیاسی دینی کار کرده در مقاله ای سیر صعود و افول حزب الدعوه را بررسی کرده است.

در این مقاله که در پایگاه اینترنتی مرکز کارنگی برای مطالعات خاورمیانه منتشر شده آمده که با سرنگونی رژیم بعث در سال 2003، احزاب سنتی شیعه در عراق بر سر کار آمدند و نقش های اصلی را در ساخت قدرت و سیاست بر عهده گرفتند. حزب الدعوه قدیمی ترین این احزاب بود که پس از مدت ها تبعید به عراق بازگشت و میان سال های 2005-2018 سه تن از سران آن، «ابراهیم الجعفری» و «نوری مالکی» و «حیدر العبادی» در عراق به نخست وزیری رسیدند. با به دست گرفتن قدرت، حزب پایبندی خود به برپایی حکومت اسلامی را از یاد برد و براساس الزامات حکومت داری و حامی پروری (clientism) اولویت هایش جابه جا شد.

این تحول نتیجه سه عامل بود: نخست پیدایش مفهوم گروه های فرقه ای و قومی به عنوان چارچوب نمایندگی و بسیج سیاسی که باعث شد حزب الدعوه به جای ایدئولوژی به فکر مسائل هویتی بیفتد، دوم الزامات انتخاباتی باعث شد که حزب الدعوه رنگ سیاسی خود را عوض کند و دنبال خرید پایگاه های رأی برود، و سوم سرشت رانتی دولت عراق است که باعث شد حزب به جای رقابت بر سر برنامه ایدئولوژیک و سیاسی به فکر تقسیم غنایم باشد.

از ایدئولوژی تا سیاست هویتی

با سرنگونی رژیم بعث فاصله میان طوایف شیعه و سنی در عراق در نتیجه سیاست های فرقه ای رژیم بعث وارد میدان سیاست در عراق شد و اسلام گرایان شیعی را به تشدید هویت فرقه ای به جای تأکید بر اشتراکات ایدئولوژیک با اسلام گرایان سنی واداشت. ائتلاف های حزب الدعوه در مرحله آغازین نشان دهنده همین وضعیت است: ائتلاف با رقبای شیعی و حتی گروه های غیر اسلام گرای شیعی برای رقابت با گروه های اهل سنت.

حزب الدعوه در دوره تبعید خواستار نقش محوری دین در نظام اجتماعی و سیاسی بود و فعالانش از گروه های اسلام گرایی مانند اخوان المسلمین و آثار کسانی مانند سید قطب الهام می گرفتند. این حزب که به شدت نیازمند کسب مشروعیت ازسوی رهبران دینی شیعه بود، سراغ آیت الله سیدمحمدباقر صدر رفت. صدر به تدریج پدر معنوی حزب الدعوه شد و معتقد بود که اسلام می تواند راه سومی دربرابر لیبرالیسم و سوسیالیسم ارائه کند.

حزب الدعوه طبعا تأثیر فراوانی از انقلاب ایران گرفت و چون انقلاب ایرانی به جای هویت ملی بر هویت دینی و مذهبی تأکید می کرد، احزاب اسلام گرا توانستند از آن همچون تکیه گاه خود استفاده کنند. به خصوص که با حمله رژیم بعث به ایران، صدام حسین به دشمن مشترک این احزاب با ایران تبدیل شد. این حزب در تبعید کوشید که از میان گروه های غیر اسلامی متحدانی برای خود دست وپا کند و به این ترتیب روابط نزدیکی با کردها و اسلام گرایان سنی برقرار کرد تا اینکه در کنفرانس لندن 2002 همه با هم توافق کردند که عراق پس از صدام کشوری دموکراتیک و متکثر باشد.

اما با سرنگونی رژیم بعث این احزاب از اسلام گرایی به سمت عمل گرایی تغییر مسیر دادند. آنان بایست با اشغالگری امریکا تعامل می کردند ضمن اینکه برای مشروع ساختن حکومت جدید بایست با نخبگان فرقه ای به توافق سیاسی می رسیدند. در سال 2005 نیز گروه های شیعی ائتلافی تشکیل دادند که بنیان آن نمایندگی گروه ها و طیف های گوناگون ملت بود و نه تشکیل حکومتی اسلامی. در قانون اساسی عراق نیز که همین گروه ها آن را تدوین کردند حکومت عراق حکومتی «فدرالی… جمهوری پارلمانی دموکراتیک» خوانده شده و خبری از اسلام در آن نیست. حتی اسلام به عنوان «یکی از» منابع قانون گذاری و نه تنها منبع قانون گذاری تعیین شده است. اسلام گرایان با پذیرش این موارد از ایدئولوژی قدیم خود کوتاه آمدند و این نتیجه کاهش محبوبیت احزاب اسلامی و در نتیجه کاهش احتمال مشارکتشان در نظام سیاسی بود.

سیاست انتخاباتی و چالش حکومتداری

اما این برای حزب الدعوه چندان آسان نبود به خصوص که پیشتر بحث های بسیاری درباره نوع حکومتداری در اسلام کرده بودند. به مرور زمان معلوم شد که حزب الدعوه میان وابستگی دینی به رهبری ایران و هویت ملی عراقی در نوسان است. این باعث شکاف در حزب الدعوه شد. شکافی که از زمان تبعید پیش آمد و همچنان تأثیر آن را در پیدایش دو خط در حزب الدعوه یکی به رهبری نوری مالکی و دیگری به رهبری حیدر العبادی می بینیم.

برخی نظریه پردازان سابق حزب با جدا شدن از آن سراغ الگوها و مدل های دیگری برای صورت بندی حکومت اسلامی رفتند، اما حزب الدعوه فاقد چنین بازنگری هایی بود و این باعث شد که دچار ضعف شدید نظری شود. یک نمونه روشن آن پذیرش سازوکارهای دموکراتیک برای حکومت داری ازسوی حزب الدعوه بود. پذیرشی که بنیان فکری و فلسفی نداشت و برای همین بسیاری از سران حزب برای نامزد شدن در انتخابات یا پذیرش سمت حکومتی از فقهای شیعه اجازه گرفتند.

سران حزب که متوجه این تعارضات شده بود فهمیدند که ایدئولوژی جامد مانع از آن می شود که پایگاه خود را گسترش دهند و آنان برای بقای سیاسی خود به این پایگاه نیاز داشتند. برای همین برای شرکت در انتخابات هم چاره ای جز ائتلاف با گروه های غیر اسلام گرا نداشتند و نمی توانستند ائتلاف ها را به پس از انتخابات موکول کنند. و این گونه رفته رفته مسئله دین در گفتمان آنان جایگاه محوری خود را از دست داد.

از سوی دیگر، جدی بودن اهداف طایفه ای نیز مانع از آن می شد که به صورت رسمی گفتمان فرقه ای را کنار بگذارند و اینگونه بود که میان گفتمان اسلامی و گفتمان ملی در نوسان ماندند. این خود نشانگر عمق تعارض میان هویت ایدئولوژیک و الزامات فعالیت سیاسی بود.

حزب الدعوه از آنجا که وابستگی مستقیمی به روحانیت شیعه نداشت توانست بهتر از دیگر گروه های اسلام گرا در عراق رنگ بگیرد و خود را در قالب تازه ای عرضه کند. اما این لزوما عامل قدرت نیست. چون به علت از دست دادن هویت ایدئولوژیک و پایگاه مردمی برای بقا نیازمند در دست داشتن مناصب کلیدی و قدرت بود. در این راستا نوری مالکی در تثبیت قدرت و ایجاد نهادهای موازی و شبکه ای از هواداران خود در سمت های حساس و استفاده از سرپرست برای برخی پست های مهم با هدف دور زدن پارلمان و نقش نظارتی آن و تعمیق نفوذ شخصی و حزبی خود توانایی بسیاری نشان داد.

اما برنامه های حزب لزوما با بلندپروازی های مالکی همسان نبود. اینگونه بود که او با برگزیدن نزدیکان شخصی خود و نه چهره های مورد اعتماد حزب باعث اختلافاتی درون حزب الدعوه شد. همین وضعیت باعث شد که پس از انتخابات 2014 با اینکه ائتلاف دولت قانون وابسته به مالکی بیشترین رأی را آورده بود برخی سران حزب به او پشت کنند و حیدر العبادی را برای نخست وزیری مطرح کنند. هدف اصلی از این کار این بود که حزب بتواند همچنان قدرت را در اختیار داشته باشد. هرچند این اقدام از اختلافات شدید داخلی درون حزب پرده برداشت.

پس از آن اختلافات میان جناح مالکی و جناح العبادی ادامه پیدا کرد و حتا به حد رقابت های شخصی هم رسید. رقابت امریکا و ایران در عراق هم تأثیر خود را بر این اختلافات داشت. العبادی از حمایت واشنگتن برخوردار شد به خصوص که برخی مواضع غیر طایفه ای و حتی گاه ضد حشد الشعبی از وی دیده می شد. اما مالکی دربرابر کوشید که روابط خود را با حشد الشعبی تقویت کند و اینگونه به تهران نزدیک تر شود.

در انتخابات 2018 دیگر خبری از حزب الدعوه به صورت یکپارچه نبود و سران رسما در دو ائتلاف شرکت کردند. این بدان معنا بود که حزب الدعوه تنظیمات سیاسی خود را از دست داده و سیاست های حامی پروری ضربه ای کاری بر پیکر آن وارد آورده است. همچنین نشان داد که حزب الدعوه محبوبیت چندانی ندارد. و این بدان معنا بود که حزب الدعوه که اکنون چهره های شاخص آن را پیرمردان تشکیل می دهند توانایی به روزسازی خود را ندارد.

اسلام گرایی رانتی

سرشت اقتصادی عراق که متکی بر فروش نفت است باعث ایجاد دولتی رانتی در آن شده است. در این وضعیت می توان از اسلام گرایی رانتی نیز سخن گفت که در آن حامی پروری جانشین ایدئولوژی شده است. مالکی با رسیدن به قدرت روش حامی پروری را در اداره کشور به کار گرفت. مثلا مانند حزب بعث در پی آن بود که با پرداخت پول به شیوخ عشایر از آنان سرسپردگی بخرد. این عشایر قرار بود برای حفظ امنیت به دولت کمک کنند اما مالکی از آنها برای کسب رأی استفاده کرد. مالکی در بودجه 2015، معادل 282 میلیون دلار برای حمایت از این عشایر اختصاص داد که ازجمله شامل پرداخت حقوق ماهانه به آنها می شد. اما دربرابر حاضر نشد با عشایر سنی که با القاعده جنگیده بودند چنین دست و دلبازی ای نشان دهد و این باعث تضعیف این عشایر و آسان شدن نفوذ افراط گرایان اسلامی به یمان آنها شد.

مالکی و برخی نزدیکان خانوادگی وی با استفاده از قدرت دفتر نخست وزیر که در دوره مالکی از هر نهاد حکومتی دیگری قدرتمندتر بود شبکه ای از شراکت ها با فعالان اقتصادی بزرگ بستند. او همچنین از مقام فرماندهی کل نیروهای مسلح برای سلطه شخصی بر ارتش و کاهش مسئولیت های وزارت دفاع استفاده کرد. مالکی همچنین برای این بسط قدرت خود از نیروهای نزدیک به شخص خود استفاده کرد، در عوض حیدر العبادی سراغ کادرهای حزب الدعوه رفت و از آنها برای این سمت ها استفاده کرد.

نوری مالکی همچنین دستگاه هایی حکومتی با هدف ایجاد حامی تأسیس کرد از جمله مؤسسه زندانیان سیاسی و مؤسسه شهدا که برخی چهره های نزدیک به خود وی ریاست آن را برعهده داشتند.

آنچه در این میان حزب الدعوه را با دیگر احزاب سیاسی متفاوت می کرد آن بود که برخلاف احزاب دیگر هیچ چهره ای نداشت که اتوریته عالی را در حزب داشته باشد و حرف نهایی را بزند. برای همین به نظر می آید که حزب الدعوه بیش از دیگر احزاب عراق از دست دادن قدرت آسیب ببیند.

امروز حزب الدعوه حزبی دوپاره و فاقد دیدگاهی یکپارچه درباره اهداف و مقاصد خود است. حزب الدعوه هنوز زنده است اما نفس های آخرش را می کشد و به حالت احتضار درآمده. اکثر رهبران آن پیرمردند و حزب نتوانسته نسل تازه ای از فعالان را جذب کند. ایده حکومت اسلامی هم دیگر برای شیعیان عراق جذابیتی ندارد. اسلام گرایی حزب الدعوه نیز قربانی قدرت خواهی آن شده و دیگر توانایی جذب هواداران برای حزب را ندارد و این حس را که حزب دارای رسالتی است از همه گرفته است.

منبع
مرکز کارنگی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا