نظریه سیاسی «هرجومرج هدفمند» ابزار نفوذ امریکا و رژیم صهیونیستی در خاورمیانه
سیاست «هرجومرج هدفمند یا سازنده» که از سوی امریکا و متحدانش دنبال میشود، به ابزاری برای تغییر نقشه ژئوپلیتیکی خاورمیانه تبدیل شده و در این میان رژیم صهیونیستی از این استراتژی برای تضعیف دشمنان منطقهای خود، از عراق و سوریه گرفته تا لبنان و ایران، بهره برده است.

میدل ایست نیوز: تحلیلگران بر این باورند نتایج سیاست و راهبرد «هرج و مرج هدفند» فاجعهبار بوده و نهتنها ثبات وعده دادهشده را به همراه نداشته بلکه موجب بیثباتی بیشتر در منطقه شده و زمینه را برای ظهور گروههای افراطی مانند داعش و القاعده فراهم کرده است.
به گزارش مرکز پژوهش های الاهرام، سیاست «هرج و مرج هدفمند یا سازنده» یکی از برجسته ترین مفاهیمی است که دولت امریکا در دوران ریاستجمهوری جورج بوش پسر برای توجیه مداخله های خود در منطقه خاورمیانه به کار گرفت . این مفهوم بهعنوان یک دیدگاه راهبردی برای ساماندهی مجدد اوضاع منطقه به منظور سازگاری و همسویی با منافع امریکا، مطرح شد.
با وجود اینکه این اصطلاح در وهله نخست القا کننده تغییرات مثبت برای امریکا است اما هرج و مرج ناشی از مداخله های نظامی یا تغییر و تحولات سیاسی، همواره پیامدهایی جدی به دنبال داشته و بحث و جدل ها و انتقادات فراوانی را برانگیخته است. در همین چارچوب می توان سیاست رژیم صهیونیستی را که با این راهبرد امریکایی در هم تنیده شده است، مورد بررسی قرار داد به طوری که تلآویو تلاش میکند از این هرج و مرج برای تحقق اهداف امنیتی و ژئوپلیتیکی خود در منطقه بهره برداری کند.
«نگاهی به مفهوم هرج و مرج هدفمند»
«عبیر عبدالفاروق» نویسنده این مقاله با اشاره به اینکه چنین مفهومی ابتدا در ادبیات محافل فراماسون های قدیمی مطرح شد و بعدها مفهوم نظری آن توسط «دان براون» پژوهشگر امریکایی توسعه یافت، می افزاید: بر اساس این نظریه، ایجاد هرج و مرج در نهادها میتواند یکی از ابزارهای موفقیت باشد مشروط بر آنکه در مراحل بعدی با اتکا به داده ها و شاخص های معین، از آن برای بهبود اوضاع استفاده شود.
تعبیر و اصطلاح «هرج و مرج هدفمند»، زمانی به شکل گسترده رواج پیدا کرد که کاندولیزا رایس مشاور امنیت ملی وقت امریکا ، از آن برای توصیف تغییرات عمیق مد نظر دولت امریکا در خاورمیانه از آن استفاده کرد به گونه ای که این سیاست، به مثابه محرکی برای بازسازی نظامهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منطقه محسوب میشد. این در حالی بودکه دولت امریکا باور داشت این هرج و مرج موقتی، در نهایت میتواند به نتایج مثبتی نظیر ایجاد ثبات سیاسی در آینده و تحقق منافع بلندمدت این کشور در منطقه منجر شود.
زمینه تاریخی هرج و مرج هدفمند
اصطلاح «هرج و مرج هدفمند» پس از حملات 11 سپتامبر 2001 مورد توجه قرار گرفت به طوریکه این حادثه به نقطه عطفی در راهبرد امنیت ملی امریکا مبدل شد و دولت این کشور را مصمم به تغییر قواعد سیاسی در منطقه خاورمیانه کرد تا سلطه امریکا تضمین و منافع آن تأمین گردد و امنیت ملی این کشور در اولویت قرار گیرد و از همین جا بود که سیاستهای تدوین شده بر پایه «هرج و مرج هدفمند» با هدف بازسازی منطقه متناسب و هماهنگ با منافع غرب و رژیم صهیونیستی، با حمله نظامی به عراق در سال 2003 آغاز شد و با حمایت از قیامهای مردمی و انقلابهای عربی در سال 2011 تداوم یافت.
بهره گیری از هرج و مرج هدفمند به عنوان ابزاری راهبردی
امریکا از سیاست هرج و مرج هدفمند بهعنوان بخشی از یک برنامه استراتژیک برای سلطه بر منطقه بهره برداری می کند به گونه ای که این راهبرد و سیاست شامل سرنگون کردن حکومتهایی است که تهدیدی برای امنیت ملی امریکا محسوب میشوند یا با منافع آن همسو نیستند. این سیاست به شیوه های مختلفی از جمله مداخله نظامی مستقیم، مانند حمله به عراق و حمایت از جنبشهای مردمی و انقلابها، مانند آنچه در سوریه رخ داد و همچنین حمایت از گروهها یا دخالت نرم به مانند اوضاع سوریه یا نزاع در سودان انجام گرفت.
از همین رو ، نگرش امریکا در خصوص ایجاد یک تحول دموکراتیک و گسترش دموکراسی به سمت یک روند و گرایش دیگر سوق یافت به گونه ای که نو محافظهکاران در امریکا بر این باور بودند که نبود دموکراسی در خاورمیانه، زمینه رشد خشونت، افراطگرایی و تروریسم را فراهم میکند و به همین دلیل، فائق آمدن بر این پدیده ها و سرکوب کردن آنها، تنها از طریق ترویج و تقویت دموکراسی در خاورمیانه از جمله کشورهای عربی ممکن خواهد بود.
از نگاه نومحافظه کاران منطقه خاورمیانه با بحران نظم سیاسی روبرو است و این بحران از دید آنها به یکی از سناریوهای ایجاد یک خلافت اسلامی، تقسیم سلطه قدرت های بزرگ بر منطقه خاورمیانه، ظهور نظامهای اسلامی متعدد و گسترش هرج و مرج در سراسر منطقه منجر خواهد شد. نو محافظه کاران معتقدند هر یک از این سناریوها میتواند تهدیدی برای امنیت ملی امریکا و منافع آن در زمینه نفت باشد و بنابراین بحران نظام های سیاسی باید به تدریج حل شوند.
نویسنده در ادامه با بررسی نگرش های ویلسون بیست و هشتمین رئیس جمهور امریکا و اصول چهارده گانه او با هدف بازسازی نظام بین المللی، به دیدگاه لورنت موراویس،یكی از نومحافظهكاران امریکایی نیز اشاره می کند . این سیاستمدار امریکایی معتقد است، رها شدن ناگهانی انرژیهای فشرده، نظام های کشورها را به شکلگیری جنبشهای مذهبی، اجتماعی یا سیاسی سوق میدهد که مسیرهای متفاوتی را مانند جنگ داخلی و خصومت با جهان خارج را برای تغییر در پیش خواهند گرفت و در نتیجه این امر مستلزم بازنگری در روندها و سیاست های امریکا در منطقه خاورمیانه به طور کلی و منطقه عربی به طور خاص است. بنابراین نومحافظه کاران با توجه به شرایط سیاسی و اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن کشورها، هیچ ابایی از مداخله در امور داخلی آن ها برای ایجاد تغییر ندارند بویژه اینکه شرایط فرهنگی به رشد گرایشهای سیاسی و مذهبی افراطی و شکل گیری گروههای مسلح خشونتبار کمک کرد که نه تنها منافع امریکا بلکه مستقیماً امنیت ملی این کشور را نیز تهدید می کردند همانطور که در حوادث 11 سپتامبر 2001 چنین چیزی را شاهد بودیم.
سیاست رژیم صهیونیست در چارچوب هرج و مرج هدفمند
در چارچوب «هرجومرج هدفمند»، میتوان ملاحظه کرد که سیاست رژیم صهیونیستی نقشی محوری در شکلدهی و تحلیل این استراتژیها دارد چرا که رژیم صهیونیستی، بازسازی منطقه را مطابق و همسو با منافع قدرتهای بزرگ نظیر امریکا ، فرصتی برای تضعیف نظامهای دشمن خود میداند، که این امر محیطی امنتر و باثباتتر برای این رژیم فراهم خواهد کرد.
به عنوان مثال، رژیم صهیونیستی بهخوبی درک کرده بود که حکومت عراق در دوران صدام به دلیل مواضع خصمانهاش تهدیدی برای امنیت این رژیم محسوب میشود بهویژه اینکه ادعایی مبنی بر دستیابی عراق به سلاحهای کشتار جمعی نیز مطرح شد و همین امر به بهانه ای برای فروپاشی نظام بعث در سال ۲۰۰۳ در نتیجه حمله نظامی ائتلاف تحت رهبری امریکا تبدیل و به سرنگونی رژیم صدام حسین منجر شددر حالی که این اقدام به نفع اسرائیل بود.
آمریکا و متحدانش ادعا میکردند، عراق دارای سلاحهای کشتار جمعی است و این را بهعنوان دلیل اصلی حمله خود مطرح کردند، هرچند بعدها هیچ مدرکی در این زمینه یافت نشد و در پی اشغال عراق، این کشور تحت کنترل موقت امریکا قرار گرفت. در خصوص قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل پس از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳، شورای امنیت قطعنامه شماره ۱۴۸۳ را صادر کرد که حضور نظامی امریکا در عراق را بهعنوان یک واقعیت و عمل انجام شده پذیرفت و به اداره عراق توسط امریکا نوعی مشروعیت بینالمللی بخشید.
این در حالی بود که سازمان ملل نیز مأموریت یافت بر وضعیت امنیتی عراق نظارت داشته باشد، اما دخالتهای غربی در امور این کشور همچنان ادامه داشت. از اینرو، «هرجومرج هدفمند یا سازنده» فرصتی برای تل آیو فراهم کرد چرا که یکی از دشمنان اصلیاش از میان برداشته شد. از سوی دیگر، رژیم صهیونیستی بر این باور بوده است که پیامدهای «هرجومرج هدفمند» در کشورهایی مانند سوریه، لبنان و لیبی ممکن است موجب پراکنده شدن نیروهای مسلح مخالف از جمله گروههای اسلام گرا شود که میتوانند تهدیدی مستقیم علیه تل آیو باشند.
افزون بر این ها، رژیم صهیونیستی در تلاش است تا نفوذ فزاینده و روبه گسترش ایران در منطقه را از طریق حمایت تهران از گروههای مسلحی همچون انصار الله در یمن و حزبالله در لبنان، کاهش دهد ضمن آنکه هرجومرج ناشی از سیاستهای امریکا در منطقه ممکن است بتواند به این رژیم در مهار این نفوذ و وارد کردن ضربات به شبهنظامیان وابسته به ایران، چه در عراق، چه در سوریه یا لبنان، کمک کند.
هرجومرج هدفمند و همکاری رژیم صهیونیستی و امریکا
راهبرد امریکایی هرجومرج هدفمند اغلب با اهداف راهبردی رژیم صهیونیستی همسو بوده است، چرا که تلآویو هرگونه تحولی را که به تضعیف نظامهای دشمن این رژیم منجر شود، فرصتی برای تثبیت موقعیت خود میبیند.
در بسیاری از موارد، حمایت این رژیم از سیاستهای امریکا در منطقه را میتوان بخشی از هماهنگی راهبردی میان این دو طرف دانست که هدف آن تضعیف دشمنان مشترکشان است. این هماهنگی شامل همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی و حمایت ضمنی از مداخله های نظامی امریکا در خاورمیانه بوده است. با وجود اینکه «هرجومرج هدفمند» اغلب بهعنوان ابزاری برای ایجاد تغییرات سیاسی در منطقه توجیه شده است اما این سیاست با انتقادات گستردهای روبهرو شده است.
بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که نتایج این استراتژیها فاجعهبار بوده است،زیرا موجب بیثباتی بیشتر در منطقه شده و زمینه را برای ظهور گروههای افراطی مانند داعش و القاعده فراهم کرده است. همچنین بسیاری از کشورهای عربی که شاهد مداخله های امریکا بودهاند، به جای تحقق تغییرات سازنده ای که درباره آن ها تبلیغ می شود، درگیر چرخهای از خشونت و درگیریهای مستمر شدهاند.
هرجومرج هدفمند و امنیت ملی امریکا
از منظر امنیت ملی امریکا، هرجومرج هدفمند، ابزاری برای تقویت سلطه این کشور بر نظام بینالمللی، بهویژه در منطقه خاورمیانه که برای منافع انرژی و نفتی امریکا حیاتی است، به شمار می آید. امریکا این سیاستها را به اعتبار اینکه برای تضمین ثبات منطقه ضروری هستند، توجیه می نماید و حتی اگر هرجومرج بخشی از این روند باشد، آن را عاملی برای تغییرات بلندمدتی میداند که در نهایت به نفع امنیت امریکا و جهان تمام خواهد شد.
هرجومرج هدفمند، همراه با راهبرد امریکا، ابزاری برای بازسازی وضعیت در خاورمیانه مطابق با منافع قدرتهای غربی، بهویژه امریکا و رژیم صهیونیستی، به شمار میآید. درحالیکه برخی آن را نظریه سیاسی و استراتژیک واشنگتن در خاورمیانه میدانند.
نویسنده این مقاله در پایان چنین نتیجه گیری می کند که «هرجومرج هدفمند» همچنان بخشی از یک رشته عریض و طویل و بلندمدت از طمعورزیهای غرب در منطقه خاورمیانه است که پیشینه آن به دوران باستان بازمیگردد از امپراتوری روم گرفته تا یورش مغولها، جنگهای صلیبی، اشغال عثمانی و در نهایت استعمار اروپایی. تمامی این این طمعورزیها همواره ریشه بسیاری از بحرانهای منطقه بوده است و خواهد بود. مداخله های پی در پی غرب در خاورمیانه از جمله سیاستهای کنونی امریکا، به ایجاد تفرقه میان قومیت ها و مولفه ها و طیف های مختلف کشورهای منطقه و شعلهور ساختن جنگهای فرقهای و تروریستی انجامیده است.
آنچه که این وضعیت را بدتر و وخیم تر می کند، این است که این سیاستها نهتنها ثبات وعده دادهشده را محقق نکرده، بلکه موجب پیچیدهتر شدن اوضاع، گسترش خشونت و افزایش هرجومرج شده است. در نتیجه، حل بحرانهای منطقه ایجاب می کند راهبردهایی اتخاذ شوند که به حاکمیت کشورها و خواستههای ملتهایشان احترام بگذارد و از مداخله هایی که به جای پایان دادن به درگیریها، آنها را تغذیه می کنند و به آن دامن می زنند ، پرهیز شود.