«معاملۀ قرن» از عبدالناصر تا محمد بن سلمان
«معاملۀ قرن» اگر به مقام اجرا درآید، به رسمیت شناختن اسرائیل به عنوان کشوری یهودی و ادامۀ سلطۀ امنیتی آن در کشور فلسطینی خلع سلاح شده و از این مهم تر به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل را شامل می شود. این همه یعنی آنچه اسرائیل در دهه های گذشته به زور نیروی نظامی به دست نیاورد با این معامله به دست خواهد آورد.
ميدل ایست نیوز ـ وقتی موشه دایان، وزیر دفاع اسرائیل سرخوش از پیروزی وارد شهر قدس شد و با شکست نظامی سخت اعراب در ژوئن 1967 پرچم اسرائیل بر قبة الصخره افراشته شد، اسرائیل همچنان نیازمند «معاملۀ قرن» بود. چیزی که در 1955 عبدالناصر آن را نپذیرفت و دیگران پذیرفتند، و در نهایت با تغییر شرایط و اوضاع و شرطها به محمد بن سلمان رسید.
آن روز موشه دایان سرخوش از پیروزی ای که انتظار نداشت به چنین سرعت و آسانی ای به دست آید گفت: «بار دیگر شهر مقدس را یکپارچه ساختیم و به مقدسترین اماکن خود بازگشتیم و هرگز از آن بیرون نخواهیم رفت» و شکست سنگین اعراب را عامل تن دادنشان به خواسته های اسرائیل دانست.
از 1948 که اسرائیل را در منطقه کاشتند، این کشور عادت کرد که سلاح را همچون ابزاری برای قرار دادن اعراب در برابر عمل انجام شده با کمک بریتانیا و امریکا قرار دهد و فشارهایش در اساس در راستای پذیرفته شدن در منطقه و برقراری «معاملۀ صلح» با اعراب چه به صورت فراگیر و چه به صورت فردی بود.
پل صلح و ندای طبیعت
اصطلاح «معاملۀ قرن» نخستین بار در سخنان دوایت آیزنهاور (1953-1961)، رئیس جمهوری امریکا آشکار شد آنگاه که می خواست تمایل قاهره به ساخت سد العالی را مهار کند. اینجا بود که گفت: «اگر به کمک ما نیاز دارید باید به صلح با اسرائیل و پایان دادن به همه عوامل تشنج زا و جنگ ها ایمان داشته باشید» و شرط های دیگری را نیز افزود که از نظر قاهره «مایۀ ذلت» دانسته شد.
شماری از دستیاران عبدالناصر در خاطراتشان اشاره کرده اند که رهبر مصر می دانست که واشنگتن به مصر در اجرای این پروژۀ عظیم کمکی نخواهد کرد بلکه شاید شرط های دشواری را بر وی تحمیل خواهد کرد که انقلاب و اساس استقلال مصر را هدف قرار داده و چه بسا مصر را درگیر پروژه کند و بعد از آن پا پس کشد.
در دسامبر 1955 وقتی رابرت اندرسون، فرستادۀ آیزنهاور، از مصر بازدید کرد درخواست او این بود که عبدالناصر معاملۀ صلح با اسرائیلیان را بپذیرد و شخصاً با دیوید بن گوریون، نخست وزیر رژیم صهیونیستی دیدار کند.
عبدالناصر به دیدار با بن گوریون مخالفت کرد و گفت که مسئلۀ فلسطین مسئلۀ جهان عرب است و فقط به او مربوط نمی شود و خود شخصاً ممکن است قطعنامۀ تقسیم صادر شده از نشست مجمع سازمان ملل متحد در 1947 را بپذیرد، با این شرط که منطقۀ صحرایی نقب در مرزهای فلسطین شمرده شود تا تماس جغرافیایی میان دو سوی میهن عربی برقرار بماند.
به سبب دشواری متقاعد کردن اسرائیل به چنین طرحی اندرسون پیشنهاد کرد که پلی در نزدیکی شهر ایلات در جنوب اسرائیل ساخته شود که مصر را به اردن وصل کند و بالای این پل تحت سلطه عربی و پایین آن سلطه اسرائیل دانسته شود. عبدالناصر به خنده جواب داد که اگر یک فرد عرب بالای این پل «ندای طبیعت را اجابت کند» و بمیرد و پایین بیفتد کافی است تا جنگ دربگیرد. و این گونه صحبت دربارۀ معاملۀ قرن و تأمین مالی سد العالی پایان یافت و بعد از آن کانال سوئز ملی اعلام شد و همه آن اتفاقاتی رخ داد که می دانیم.
روز نکسه و پس از آن
نکسه و پیامدهای جنگ ژوئن 1967 تحولی اساسی در روند نزاع عربی ـ صهیونیستی در پی داشت. در پی آن بود که اسرائیل بر کرانۀ باختری و قدس شرقی و نوار غزه و شبه جزیرۀ سینا و جولان دست یافت و هدف از آن تحمیل واقعیت تازه ای بر اعراب، چه افراد عرب و چه گروه های عرب، بود بر این مبنا که دیگر، طبق روایت اسرائیلی، شکست نظامی اسرائیل ممکن نیست و باید رو به صلح رفت.
نکسه پیامدهای مهمی در عرصۀ نظامی و سیاسی و روانی داشت و تأثیری شدید بر خودآگاه عربی نهاد. با اینکه پیامد مستقیم این نکسه در عرصۀ رسمی «نههای سه گانه» (نه به صلح با اسرائیل، نه به به رسمیت شناختن اسرائیل، نه به مذاکره با اسرائیل) در نشست خارطوم در آگوست 1967 بود، اما روابط و نشستهای محرمانه اینجا و آنجا آغاز شد و نشانه های تغییر در مفهوم نزاع و رفتن به سمت «معامله صلح» پدیدار شد.
قطعنامۀ 242 شورای امنیت صادره در 22 نوامبر 1967 بیانی بود از «نکسه» و اختلال عظیم در تعادل نظامی و طی آن با به رسمیت شناخته شدن اسرائیل از سوی مصر و اردن در دیوار استوار ایستادگی در برابر اسرائیل روزنی ایجاد شد. در این قطعنامه در کنار تأکید بر عقب نشینی اسرائیل از زمین های اشغال شده عربی بهصورت ضمنی بر پایان وضعیت جنگی و به رسمیت شناختن اسرائیل بدون ربط دادن این رسمیت دادن به حل مسئلۀ فلسطین تأکید شد.
به نحوی دور از انتظار، پیروزی بی سابقه جبهه های مصر و سوریه بر اسرائیل در روزهای نخست جنگ اکتوبر 1973 به گشودن راه صلح و عادی سازی روابط با اسرائیل انجامید. چون پس از این جنگ اسرائیل دست به معامله ای بزرگ با انور السادات، رئیس جمهور مصر رفت که در نوامبر 1977 عازم بیت المقدس شد و در 17 سپتامبر 1978 در کمپ دیوید امریکا معاهدۀ صلحی با مناخیم بگین نخست وزیر اسرائیل امضا کرد که بعدتر در 26 مارس 1979 به صورت رسمی در واشنگتن امضا شد.
سفر نامنتظرۀ سادات به قدس و امضای معاهدۀ صلح بر پایۀ این برداشتِ سادات بود که نزاع با اسرائیل را موضوعی روانی می دانست و معتقد بود که در وضعیتی که 99درصد برگه های حل مشکل در دست ایالات متحده است هیچ کاری از دست اعراب برنمی آید. این همزمان با آن بود که اسرائیل و ایالات متحده می کوشیدند که مصر را عزیمتگاه «صلح» در منطقه کنند و معامله را گسترش دهند.
اسرائیل با استفاده از شرایط بسیاری ازجمله خروج مصر از دایرۀ نزاع و چنددستگی اعراب و مذاکرات و تماسهای محرمانه، با همکاری بیل کلینتون رئیس جمهور اسبق ایالات متحده توانست یاسر عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین را نیز در 13 سپتامبر 1993 به امضای معاهدۀ اوسلو یا معاهدۀ اصول لازم برای خودگردانی موقت فلسطینیان در غزه و کرانۀ باختری متقاعد کند.
این معاهده نتوانست بسیاری از موانع قانونی و تاریخی را از میان راه بردارد و باعث دودستگی عمیق در میان فلسطینیان و اعراب شد. در این معاهده وضعیت قدس و حق بازگشت پناهجویان فلسطینی بلاتکلیف گذاشته شد و کرانۀ باختری و غزه سرزمینهای اسرائیلیای دانسته شد که فلسطینیان حق دارند در آن خودمختار باشند. با این همه اسرائیل توانست اردن را هم به دایرۀ صلح بکشاند و در 26 اکتوبر 1994 با آن معاهدۀ وادی عربة را امضا کند. اما این پایان معاملهگریهای اسرائیل در قرن بیستم بود.
معاملۀ قرن 21
اسرائیل در بازاریابی برای تعریف خود از صلح کامیاب بود و توانست بر اساس همین تعریف معاهداتی با مصر و اردن و سازمان آزادی بخش فلسطین امضا کند و در 1999 روابط کامل دیپلماتیک با موریتانی در دورۀ حکومت معاویه ولد سیدی احمد الطایع برقرار کند که در سال 2009 در پی حمله به غزه قطع شد.
با این همه تلآویو همچنان درپی یک معاملۀ صلح همه جانبه با اعراب و برقراری روابط کامل و عادی با کشورهای عربی بود. چیزی که در طرح پیشنهادی صلح عربی که در 2002 ازسوی ملک فهد بن عبدالعزیز اعلام شد بدان تصریح شده بود.
اسرائیل بر مسئلۀ پذیرش کامل حقوق فلسطینیان و به خصوص موضوع قدس و حقوق اعراب (جولان اشغالی) در ازای عادی سازی روابط مانور بسیار می دهد. آن دیوار همچنان مستحکم بود تا اینکه دانلد ترامپ به ریاست جمهوری ایالات متحده رسید.
ترامپ بیشترین خواستۀ اسرائیل را برآورده کرد: پذیرش قدس به عنوان پایتخت اسرائیل و انتقال سفارت کشورش به این شهر و ایستادن کامل در کنار اسرائیل در جنایتهایی که در غزه و دیگر نقاط فلسطین مرتکب میشود.
این تصمیمات اخیر اسرائیلی در زمان تبلیغات برای آنچه «معاملۀ قرن» خوانده می شود انجام می شود. معامله ای که نتیجۀ توافق واشنگتن با چند کشور عربی و در رأس آنها عربستان سعودی است. کشوری که با بالارفتن طالع محمد بن سلمان به حامی مسیر جدید صلح تبدیل شده است.
منابع غربی گزارش داده اند که «معاملۀ قرن» ساخته و پرداختۀ داماد و مشاور ترامپ، جارد کوشنر و ولیعهد عربستان سعودی، محمد بن سلمان و جیسون گرینبلات، فرستادۀ امریکا برای پیگیری روند صلح است.
منابع غربی می گویند که محمد بن سلمان اشتیاق بسیاری برای این معامله نشان می دهد و کوشیده که با پیشنهادهای کلان مالی وارائۀ مشوق های مالی کلان محمود عباس، رئیس حکومت فلسطین و دیگر کشورهای عربی را بدان متقاعد کند.
معاملۀ جدید قرن مبتنی بر برقراری صلح میان فلسطینیان و اسرائیل در مرحلۀ اول و دیگر کشورهای عربی در مرحلۀ دوم است تا پس از آن نوبت به پیمان ریاض و تل آویو برای رویارویی با تهدیدهای ایران می رسد.
برپایی کشور فلسطین که غزه و مناطق الف و ب و بخش هایی از منطقۀ ج در مرزهای آن قرار می گیرند و کشورهای حمایت کننده 10میلیارد دلار برای تشکیل این کشور و زیرساخت های آن شامل یک بندر و فرودگاه در غزه و شهرک های صنعتی و شهرهای مدرن کمک می کنند و موضوع قدس و بازگشت پناهجویان به مذاکرات تازه ای موکول میشود.
روزنامۀ نیویورک تایمز در دسامبر 2017 خبر داد که ولی عهد عربستان سعودی پیشنهاد کرده که پایتخت این کشور فلسطینی فرضی روستای ابو دیس باشد (به جای قدس شرقی که در معاهدۀ اوسلو مطرح شده بود).
این معامله اگر به مقام اجرا درآید، به رسمیت شناختن اسرائیل به عنوان کشوری یهودی و ادامۀ سلطۀ امنیتی آن در کشور فلسطینی خلع سلاح شده و از این مهمتر به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل را شامل می شود. این همه یعنی آنچه در دهه های گذشته به زور نیروی نظامی حاصل نیامد با این معامله حاصل می شود.
منبع: الجزیره